اوتیسم عموماً به عنوان یک بیماری ژنتیکی در نظر گرفته می شود که بر عملکرد مکانیسم های مختلف مغز تأثیر می گذارد.
تئوری آمیگدال اوتیسم بیان می کند که افراد اوتیستیک در عملکرد آمیگدال خود متفاوت هستند.
محققان تفاوت های پیچیده تری را در شبکه ای از ساختارهای مرتبط با آمیگدال پیشنهاد می کنند.
آمیگدال یک ساختار کوچک و بادام شکل در سیستم لیمبیک مغز ما است که به دلیل عملکرد کلیدی خود در آبشار رویدادهای مرتبط با تشخیص تهدید شناخته شده است. هنگامی که تالاموس اطلاعات حسی را به آمیگدال منتقل می کند، به نوبه خود، پاسخ جنگ/گریز سیستم عصبی سمپاتیک را آغاز می کند.
آمیگدال در لوب تمپورال داخلی قرار دارد و شامل سه هسته است: هسته لاتروبازال، مرکز مرکزی و هسته سطحی. هر کدام با الگوهای منحصر به فرد ارتباط با نواحی مختلف مغز، از جمله قشر جلوی مغز، هیپوکامپ و اینسولا همراه هستند (بزدوک و همکاران، 2012).
آمیگدال از طریق ارتباط خود با هیپوکامپ، موارد احتمالی تهدید کننده را در حافظه ما رمزگذاری می کند تا به ما کمک کند از تهدیدات آینده اجتناب کنیم (LeDoux, 1996). بخش های مختلف آمیگدال، چیزی را که کارتر (1998) به عنوان راهبردهای مختلف بقا، عمدتاً مبارزه، فرار و مماشات از آن یاد می کند، تحریک می کند.
آمیگدال چگونه با اوتیسم مرتبط است؟ اوتیسم عموماً به عنوان یک وضعیت ژنتیکی درک می شود که بر عملکرد مکانیسم های مختلف مغز تأثیر می گذارد که بر پردازش اجتماعی-عاطفی اطلاعات و رفتار تأثیر می گذارد (Yin & Schaaf, 2017).
در سال 2000، بارون کوهن و همکاران. نظریه آمیگدال اوتیسم را ارائه کرد و بیان کرد که افراد اوتیستیک لزوماً در عملکرد آمیگدال خود متفاوت هستند. او پیشنهاد کرد که آمیگدال افراد اوتیستیک در پاسخ به تفسیر تصاویر چشم افراد از عکسها، کاهش فعالسازی را نشان میدهد.
از آنجایی که نظریه او ارائه شد، محققان ارتباط ثابتی بین قدرت فعال سازی آمیگدال و درک عبارات احساسی و نشانه های اجتماعی غیرکلامی در افراد اوتیستیک پیدا نکردند (بیرمنگام و همکاران، 2011). یک دهه بعد، بیرمنگام (2011) به این نتیجه رسید که “آشفتگی های اجتماعی در ASD از نظر اختلال در شبکه پیچیده ساختارهایی که آمیگدال با آنها مرتبط است به جای خود آمیگدال بهتر درک می شود.”
در دو دهه گذشته، درک ما از آمیگدال بسیار فراتر از تمرکز بر نقش آن در فعال سازی پاسخ مبارزه/فرار گسترش یافته است. تئوریهای کنونی نشان میدهند که آمیگدال نه تنها تهدیدات موجود در محیط را شناسایی میکند، بلکه به «گستره وسیعتری از اطلاعات مرتبط با خود» از جمله حالات فیزیولوژیکی و روانشناختی بد و لذتبخش در ارگانیسم و محیطهای اجتماعی و فیزیکی پاسخ میدهد (ساندر و همکاران. ، 2003).
تئوری تشخیص ارتباط اوتیسم نشان میدهد که مکانیسم زیربنای تفاوتهای ارتباطی اجتماعی-عاطفی در افراد اوتیستیک، “اختلال در سیستم عصبی اختصاص داده شده به پردازش اطلاعات مربوط به خود است، که در درجه اول به یکپارچگی عملکردی و ارتباطی آمیگدال فرونتو متکی است. مدار» (زالا و اسپردوتی، 2013).
ساندر و همکاران (2003) محرک مربوطه را اینگونه تعریف کرد که «بر (مثبت یا منفی) دستیابی به اهداف، ارضای نیازها، حفظ… رفاه در محیط فیزیکی و بافت اجتماعی تأثیر می گذارد (ساندر). و همکاران، 2003).
تئوری تشخیص ارتباط آمیگدال به درک این نکته کمک می کند که افراد غیر اوتیستیک و اوتیستیک ممکن است توجه خود را بر جنبه های منحصر به فرد تجربه و محیط درونی خود متمرکز کنند، افراد عصبی بیشتر با اشاره به تصویر بزرگتر یا ایده اصلی، و افراد عصبی واگرا با تمرکز منحصر به فرد. در جنبه های دیگر موقعیت یا تجربه درونی آنها.
در تأیید این نظریه، هریس و همکاران. (1987) پیشنهاد کرد که کودکان اوتیستیک ارزیابی انعکاسی تجارب درونی خود یا درک آنها به روشی که “تصویر بزرگتر” یک موقعیت را در نظر می گیرد یا بین تجربیات عاطفی آنها تمایز قائل می شود دشوار است.
نظریه تشخیص ارتباط آمیگدال دیدگاه عصبی دیگری را ارائه میکند که به ما کمک میکند درک کنیم که افراد توجه خود را بر جنبههای تجربه درونی و محیط خود به روشهای منحصربهفردی متمرکز میکنند که بر پردازش حالات عاطفی، دیدگاهگیری و تفسیر نشانههای اجتماعی تأثیر میگذارد. کمک به ایجاد پل های درک متقابل و گفتگو.