حسادت والدین: دزد خاموش شادی و رضایت فرزندان در زندگی

چگونه حسادت والدین خودشیفته جهان و آینده عاطفی را شکل می دهد؟

والدین خودشیفته اغلب با آسیب رساندن عاطفی به فرزندان خود، زخم های دلبستگی را به آنها وارد می کنند. طبیعی است که این والدین فرزندان خود را به عنوان امتداد خودشان در نظر بگیرند و نیازهای عاطفی خود را نادیده بگیرند و چیزی را که دانیل شاو (2010) «ترفیع خود محوری کنترل شده» نامید، ایجاد کرد. آنها همچنین با حسادت بیمارگونه به موفقیت ها و شادی کودکان آسیب عاطفی بیشتری را تحمیل می کنند. ترکیبی از ناشنوایی عاطفی و حسادت، که اغلب از طریق خشم بیان می شود، باعث ایجاد احساس گناه و عدم اعتماد به نفس در چنین کودکانی در زندگی بزرگسالی می شود.

ملانی کلاین، یکی از پیشگامان اولیه روانکاوی بریتانیایی، پیشنهاد کرد که آنچه حسادت والدین را برمی انگیزد، محرومیت آنها از چیزهای خوب در دوران کودکی است. او چنین فرض می‌کند که «حسادت با محرومیت تشدید می‌شود و در واقع، به دلیل اینکه چگونه سوژه را از بهره‌مندی از آنچه در دسترس است باز می‌دارد، به احساس محرومیت دامن می‌زند». والدین، که از دوران کودکی شادتر فرزندانشان که خودشان نداشتند، تلخ شده اند، به بچه ها یادآوری می کنند که چقدر آن را سخت گذرانده اند – «من دو مایل تا مدرسه راه رفتم، چرا شما نمی کنید؟» – در مقابل چقدر بچه هایشان آن را خوب دارند – آنها والدین آنها را رانندگی می کنند. در تلاش برای بهبود عطف به ماسبق دوران کودکی خود، آنها به همذات پنداری با فرزند خود متوسل می شوند تا زندگی ای را که هرگز زندگی نکرده اند و امیدها، رویاها و امکاناتی را که از آنها ربوده شده اما احساس می کنند حقشان است، پس بگیرند.

با این حال، این تلاش ها کمک چندانی به خود والدین نمی کند و به فرزندان آسیب می رساند. بیایید تأثیرات حسادت والدین بر کودکان را بررسی کنیم و مشخص کنیم در چه مواردی پرداختن به موضوع حسادت والدین در درمان مفید است.

1. فقدان روابط با پاداش. از آنجایی که والدین خودشیفته تمایل دارند از نظر روانی با فرزندان خود ادغام شوند (2)، مشکلات مرزی جدی برای فرزندان ایجاد می کنند. از آنجایی که کودک به عنوان یک انسان جداگانه و شایسته امیال، احساسات، آرزوها، انگیزه ها و به ویژه روابط خود تلقی نمی شود، والدین حسادت می کنند و روابط شخصی و تعاملات اجتماعی فرزندان را مورد انتقاد یا ممنوعیت قرار می دهند. همانطور که شاو بیان می کند، استراتژی های ارتباطی آنها با اجبار به کنترل و تسلط نشان داده می شود و از آنجایی که والدین حسود کودک را به عنوان امتداد خود در نظر می گیرند، والدین برای کنترل آن روابط رضایت بخشی را از زندگی کودک خود دریغ می کنند و در مرکز خود باقی می مانند. نقطه مقابل حسد، سخاوت است، مانند سخاوت محبت. متأسفانه والدین حسود این امکان را برای یادگیری سخاوت محبت به فرزندان خود فراهم نمی کنند.

2. جاه طلبی های محقق نشده. همانطور که کتابچه راهنمای تشخیصی و آماری اختلالات روانی، ویرایش پنجم (DSM-5) بیان می کند، شخصیت خودشیفته نه تنها با حسادت همراه است، بلکه با خشم و ملال نیز همراه است. داگوستینو و همکاران ارجاع کرنبرگ، که توضیح داد که تجربه پوچی در یک شخصیت خودشیفته همراه با احساس کسالت و بی قراری رخ می دهد. کودک مجبور است خود را وقف کند تا جای خالی والدین خود را پر کند. موفقیت خود در اینجا با خشم والدین مواجه می شود. هر چه کودک بیشتر تلاش کند تا از تجاوز والدین خود استقلال پیدا کند، تمایل والدین برای تصاحب و گرفتن سطوح بیشتر می شود. وقتی چند فرزند وجود دارد، ممکن است یکی از آنها باشد که موفقیت‌هایش توسط والدین کمتر مورد پذیرش قرار گیرد تا موفقیت‌های فرزندان دیگر متعادل شود. بنابراین، از نظر حسادت والدین، نگهداری و نگهداری دارایی های خود برای کودک بسیار چالش برانگیز است.

پیتر شاباد توضیح می‌دهد که بیمار فرزندش، که با حسادت والدین برخورد می‌کرد، وقتی درمانگر او را در خرید کیسه دوریتوس قبل از جلسه تماشا کرد، عصبانی شد. کودک نیاز داشت که درمانگر چشمانش را برگرداند و طوری صحبت کند که گویی درمانگر «می تواند قدرت همه جانبه به درون او برسد و لذت های خصوصی او را بدزدد» (3). انتظار می رود که پیامدهای حسادت والدین مانعی در درمان ایجاد کند، زیرا به طور ناخودآگاه، مددجو از پیشرفت و دستیابی به دستاوردهای درمانی می ترسد، زیرا این امر مستلزم آن است که نیازهای والدین را به خاطر خود نادیده بگیرند.

3. نداشتن شادی در زندگی. موضوع حسادت والدین قرن ها از طریق افسانه ها در آگاهی جمعی نفوذ کرده است. به عنوان مثال، سفید برفی را در نظر بگیرید، جایی که نامادری شیطانی دخترش را از حسادت به این که او «عادل‌ترین سرزمین» است، مسموم می‌کند. در افسانه‌های دیگر، مانند راپونزل، نقش یک نامادری یا جادوگر بدون فرزند وجود دارد که تک فرزندی را می‌دزدد و نور خانواده را می‌دزدد. در درمان، می‌توانیم به حسادت والدین به‌عنوان روشی نگاه کنیم که والدین به‌طور نمادین لذت را از زندگی فرزندشان می‌دزدند. بیایید مثالی از کودکی بزنیم که در مقابل یک قلدر ایستاده است. والدین حسود ناخودآگاه می خواهند شادی برنده شدن را از دستان کودک بگیرند، بنابراین به جای شریک شدن در شادی که این کودک برای خودش ایستاده است، این قسمت را حذف می کند و فقط از آنها به دلیل زیر پا گذاشتن قوانین مدرسه انتقاد می کند. موتیف سفید برفی همچنین دزدی لذت بلوغ را نشان می دهد که استقلال و آزادی را برای کودکان به ارمغان می آورد تا آنچه را که می خواهند انجام دهند. این شامل احساس رضایت از بدن رشد یافته، زیبایی و تمایلات جنسی آن، و تحسینی است که از سوی دیگران برمی‌انگیزد – نه فقط از بدن یا زیبایی آن، بلکه از معجزه بلوغ و تغییر – لذت تبدیل شدن به خودشان، در مقابل بودن. پسوند یک والدین

متأسفانه، برخی از افسانه ها بر اساس واقعیت است و کودکانی که در معرض حسادت والدین خود قرار می گیرند، ممکن است دچار پیامدهای روانی طولانی مدت شوند که آنها را از زندگی آزادانه و شاد باز می دارد. بزرگ شدن توسط والدین خودشیفته احساس گناه و ترس زیادی را وارد زندگی کودک می کند. احساس گناه برای بهتر زیستن بالقوه نسبت به والدین (والدین) و ترس از زنده شدن دوباره خشمی که از والدین (والدین) آنها شاهد بودند. در درمان، این افراد ممکن است در ابتدا از صحبت کردن علیه والدین یا حتی تجزیه و تحلیل رفتار خود واهمه داشته باشند مبادا چیزی منفی و مستحق انتقاد را تشخیص دهند. زمان می برد، اما در نهایت، درمان می تواند به آنها کمک کند تا از طریق احساس گناه و ترس عبور کنند و زندگی رضایت بخشی داشته باشند که ارزش حسادت را داشته باشد.

[yasr_visitor_votes readonly="false"]

ارسال دیدگاه

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *