سختی برقراری ارتباط و ملاقات با فرزندان دارای والدین خودشیفته

بینش های کلیدی برای قرار ملاقات و شراکت با افراد مبتلا به خودشیفتگی.

هنگام قرار ملاقات با فردی که با یک یا هر دو والدین خودشیفته بزرگ شده است، مهم است که پویایی اساسی رابطه خود را درک کنید. البته، هر فرزند یک والدین خودشیفته شخصیت خودشیفته پیدا نمی کند. برخی از محققان (Winnicott، McWilliams و همکاران) خاطرنشان کرده اند که داشتن حداقل یک والدین خودشیفته می تواند بیانگر شخصیت خودشیفته باشد، اما این یک پیش نیاز ضروری نیست. گفتنی است، زمانی که شما در یک رابطه عاشقانه با بزرگسالی هستید که آن کودک تبدیل شده است، چالش‌های منحصر به فرد خاصی ممکن است به وجود بیاید.

اگر قرار ملاقات دارید یا توسط یک والدین خودشیفته بزرگ شده اید، ممکن است بخواهید به علائم زیر توجه کنید. در صورت شناسایی، می توان با آنها برخورد کرد و این را می توان در داخل رابطه انجام داد. من در مورد پنج مورد از آنها بحث خواهم کرد.

1. استفاده و استفاده شدن

یک والدین خودشیفته اغلب با استفاده از فرزندانشان به عنوان بسط خودشیفته خود با فرزندانشان روابط برقرار می کنند. یک والدین خودشیفته کودک را آنطور که واقعاً هست نمی بیند. در عوض از کودک برای نیازهای خود استفاده می کنند.

تروی اشتاینر و همکارانش (2021) شواهدی را مورد بحث قرار می‌دهند که از این ایده حمایت می‌کنند که مغز افراد خودشیفته فعالیت در مناطق مرتبط با عاطفه منفی و تعارض عاطفی را هنگام نگاه کردن به تصویر خود در مقایسه با تصاویر دوستان یا غریبه‌ها نشان می‌دهد. این موضوع نشان می‌دهد که افراد خودشیفته چقدر نسبت به ظاهر خود آسیب‌پذیر هستند. چنین والدینی ممکن است از ظاهر کودک برای منافع خود سوء استفاده کند. پس از آن کودک می تواند یک تصویر مخدوش از خود ایجاد کند و باعث ایجاد احساس شرم و پوچی شود.

متأسفانه، چنین کودکی بعداً می تواند ناامنی های خود را به طور ناخواسته به شریک زندگی خود نشان دهد. آنها ممکن است از ظاهر شریک زندگی خود نیز ابراز نارضایتی کنند. برای مثال، آنها ممکن است اصرار داشته باشند که کمد لباس خود را عوض کند یا جراحی پلاستیک انجام دهد، یا ممکن است وقتی که ظاهرشان در یک روز یا مناسبت خاص رد می‌شود یا زمانی که شریک زندگی‌شان حال و هوای خاصی دارد، درخواست تعارف کنند و برای مقابله با آن تلاش کنند. این به طور طبیعی می تواند رابطه را تیره کند. این لزوماً به این معنا نیست که آنها بدون شک از ظاهر شریک زندگی خود ناراضی هستند. در عوض، به این معنی است که آنها نارضایتی آموخته شده را به رابطه بزرگسالان خود منتقل می کنند.

همچنین می تواند نشان دهد که نارضایتی آنها در واقع به معنای بیان چیز دیگری است، که آنها یا فاقد کلمات یا احساساتی هستند که بتوانند درک کنند و به شریک زندگی خود نشان دهند. این دقیقاً چه چیزی است می تواند توسط زوج یا در درمان مورد بررسی و بحث قرار گیرد.

2. قرار ملاقات برای سود یا هدف برای سود

لذت بردن کامل از روابط و تجربه عشق بی قید و شرط برای کودکان خودشیفته می تواند چالش برانگیز باشد. آنها تلاش می کنند تا شریک زندگی خود را همان طور که هستند دوست داشته باشند و بر همین اساس دوست داشته شوند. برای آنها، رابطه زمانی ارزش دارد که از شریک زندگی خود چیزی مشخص به دست آورند، خواه از طریق موقعیت اجتماعی، ستایش یا علاقه مالی باشد.

دلیل چنین رفتارهایی می تواند ناشی از تربیت فرد باشد. در دوران کودکی، آنها مجبور بودند کمبود ارزش خود را جبران کنند و از نظر احساسی کمبود تعادل درونی والدین خود را تامین کنند. آنها همچنین مجبور بودند با پدر و مادری که انتظار سود بردن از آنها را داشت، سر و کار داشته باشند. روتشتاین (1986) بیان می‌کند که آنچه در چنین روابطی غالب است، انگیزه‌های خود محوری از سوی والدین است نه تمایل به پرورش به شیوه‌ای مناسب.

در نتیجه فرزندان والدین خودشیفته با این توقع بزرگ می شوند که بیشتر از آنچه دریافت می کنند، بیشتر از آنچه در روابط بزرگسالان می دهند، دریافت کنند، حتی در مواقع استرس. به عنوان مثال، هنگامی که شریک زندگی شغلی را از دست می دهد، در دوران بارداری، پس از تولد، در هنگام بیماری یا از دست دادن یکی از بستگان و غیره. به عنوان راهی برای کنار آمدن با نرسیدن به آنچه می‌خواهند یا به‌اندازه کافی چیزی که می‌خواهند به دست نمی‌آیند، ممکن است کنار بکشند یا به دنبال توجه در جای دیگری برای جبران باشند.

درسی در اینجا این است که یاد بگیریم و درک کنیم که دادن مترادف با فداکاری نیست، گرفتن مترادف با استفاده نیست، و سود می تواند متقابل باشد، نه متقابل.

3. بی اعتنایی به احساسات و نادیده گرفتن خواسته ها (هم خود و هم از طرف شریک زندگی)

والدین خودشیفته تمایل دارند فرزندان خود را نادیده بگیرند. چنین والدینی اغلب به جای اینکه فرزندشان را همان طور که هستند بپذیرند، به فکر یک کودک ایده آل هستند. احساسات و خواسته های کودک نادیده گرفته می شود و بی ارزش تلقی می شود. وقتی بزرگ می شوند، چنین بزرگسالانی ممکن است همین کار را با شریک زندگی خود انجام دهند.

بیایید یک مثال بزنیم. کودکی را تصور کنید که می خواهد پیانو بزند. مادرش با وجود داشتن امکانات و زمان، هرگز این آرزو را برآورده نمی کند. او فقط برای خودش ارزشی در آن نمی بیند (و پدر ترجیح می دهد دخالت نکند). سپس کودک می‌آموزد که هنجار خانواده نادیده گرفتن خواسته‌های افرادی است که دوستشان دارد. آنها همچنین ممکن است یاد بگیرند که به خواسته های خود بی توجهی کنند. طبیعتاً، اگر آنها برای ارضای خواسته های خود ارزشی قائل نباشند، ارزشی در ارضای خواسته های خود یا اجازه دادن به شما برای ارضای خواسته هایتان نمی بینند. آنها ممکن است آرزوی شما را بی ارزش کنند یا نادیده بگیرند اگر ارزش آن را برای خودشان ندانند.

درک مهم در اینجا این است که یک رابطه زمانی شکوفا می شود که خواسته های هر دو طرف در کنار هم وجود داشته باشد، زمانی که خواسته ها سرکوب نمی شوند، بلکه بیان و تأیید می شوند، و شرکا بهتر است به جای خفه کردن خواسته های خود به یکدیگر کمک کنند تا خواسته های خود را برآورده کنند.

4. مشکل در علاقه متقابل یا خواندن احساسات

یک فرزند بالغ والدین خودشیفته ممکن است نپرسد که حال شما چطور است مگر اینکه ابتدا از آنها بپرسید یا حتی قاطعانه بیان کنید که به توجه نیاز دارید. آنها به احساس بی اهمیت بودن عادت کرده اند، بنابراین جای تعجب نیست که دیگران را نیز بی اهمیت بدانند. این می تواند ناخواسته باعث شود که شریک زندگی احساس بی اهمیتی کند یا نادیده گرفته شود.

والدین خودشیفته تصوری از این دارند که فرزندشان چگونه باید باشد و نه اینکه چگونه است. آنها کودک واقعی را در اینجا و اکنون نادیده می گیرند و از کودک انتظار می رود مطابق با تصویر پیش بینی شده و نه تصویر واقعی کودک رفتار کند. انتظارات خودشیفته حکم می کند که کودک با خلق و خوی و علایق والدین هماهنگ شود و نوسانات عاطفی، تمایلات یا سرگرمی های خود را کنار بگذارد. حتی در هنگام عصبانیت یا سردرگمی، کودک باید همیشه والدین خود را بپذیرد زیرا یک والدین خودشیفته از کودک می خواهد که “من را بیشتر از هر کس دیگری دوست داشته باشد.”

ممکن است حالات چهره را به خوبی نخوانند. بنابراین، آنها نمی بینند که یک شریک ناراحت، عصبانی یا غمگین است. لزوماً نشان دهنده فقدان همدلی نیست. این رفتار ممکن است از این واقعیت ناشی شود که فرزند یک والدین خودشیفته ممکن است علاقه واقعی والدین را به آنها تجربه نکرده باشد. درست همانطور که در مثال بالا در مورد نادیده گرفتن تمایل کودک برای نواختن پیانو توسط والدین، والدین حالات، احساسات و علایق کودک را نادیده می گیرند، در عوض آنها را با علایق خود جایگزین می کنند. این همان چیزی است که کوهوت (1977) آن را شکست در خدمت به عنوان «خود شیء پاسخگو-همدلانه برای کودک» نامید.

در این مورد، صبر، شفقت و درک راه زیادی را طی می کند و به شرکا می آموزد که شریک مقابل در حال حاضر از نظر عاطفی چه چیزی را تجربه می کند و چه واکنشی را می توانند از طرف مقابل انتظار داشته باشند. به اشتراک گذاشتن احساسات در زمان واقعی نیز به این امر کمک می کند.

5. انتظارات و خواسته های بالا (و نارضایتی از موفقیت)

فرزندان والدین خودشیفته اغلب از خود توقع بالایی دارند و خود انضباط شدیدی دارند. از چنین کودکانی انتظار می رفت که با بار ملاقات کنند، نمرات عالی کسب کنند یا در ورزش برتر باشند. والدین آنها از آنها برای جبران چیزی استفاده کردند که والدین هرگز تجربه نکرده بودند یا تجربه نکرده بودند. آنها اکنون همین را از یک شریک می خواهند. این افراد به ندرت به شریک زندگی خود ستایش می کنند. درعوض، آن‌ها شرکای خود را تحت فشار قرار می‌دهند تا برخی از انتظارات را برآورده کنند و حتی زمانی که شریک موفق می‌شود، تحسین یا تأیید نمی‌کنند.

آلن راپوپورت (2005) خاطرنشان می کند که والدین خودشیفته انتظار دارند فرزندانشان در قبال آنها مسئول باشند. والدین مسئولیت بیش از حد بر دوش کودک می اندازند و به همین دلیل است که کودک بالغ انتظار دارد دیگران نیز بیش از حد مسئولیت پذیر باشند. آنها از شریک زندگی خود رضایت ندارند، همانطور که والدینشان از آنها رضایت نداشتند.

به عنوان شریک، می توانید خواسته ها و اهداف خود را از هم جدا کنید. همچنین می توانید یاد بگیرید که خودتان را تحسین کنید. شما می توانید با برجسته کردن موفقیت های خود و اصرار بر قدردانی و قدردانی به شریک زندگی خود کمک کنید. قدردانی کلامی می تواند تأثیر عمیقی بر روابط داشته باشد.

نتیجه

یکی از برجسته‌ترین محققین خودشیفتگی، هاینز کوهوت (1978)، اظهار داشت که والدین خودشیفته، فرزندانشان را همان‌طور که خودشان را ایده‌آل می‌کنند، ایده‌آل می‌کنند. در یک رابطه بزرگسالان، کودک ناخودآگاه می‌خواهد شریکی به والدین ایده‌آل تبدیل شود. یک چالش کلیدی برای فرزند یک والدین خودشیفته این است که از تصویر درونی شریک زندگی خود از والد ایده آل جدا شود. تنها در این صورت است که آنها می توانند شریک زندگی خود را همان طور که هستند ببینند و نه برای آنچه که می خواهند باشند.

گرفتن تصویر ایده آل می تواند برای شما بسیار وسوسه انگیز باشد. می تواند شما را به عنوان نسخه ای بهتر از خودتان، تقریباً کامل، به تصویر بکشد. با ناراحتی شما، به مرور زمان متوجه خواهید شد که اجازه ندارید ایرادات یا نقاط ضعف خود را نشان دهید، زیرا از شما انتظار می رود که همیشه از این تصویر غیرواقعی دفاع کنید. متأسفانه، احتمالاً نمی توانید خواسته های بالای شریک خود را برآورده کنید. این یکی از مواردی است که توصیه “فقط خودت باش” بهترین کار را دارد.

شایان ذکر است که از آنجایی که والدین خودشیفته به دنبال کمال برای فرزندان خود هستند، ممکن است همسر شما ناخودآگاه به دنبال کمال برای شما باشد. این به این دلیل نیست که آنها شما را دوست ندارند. دلیلش این است که آنها راه دیگری برای ایجاد رابطه نمی دانند. برای آنها، ایجاد یک تصور گریزان از کمال تنها راه برای حفظ یک رابطه است. روانکاو انگلیسی دونالد وینیکات (1953) مفهوم “مادر به اندازه کافی خوب” را به عنوان شرطی برای رشد کودک در یک محیط دوست داشتنی معرفی کرد و می توان آن را با موفقیت در هر رابطه ای به کار برد. چیزی که می تواند به شما به عنوان یک زوج کمک کند این است که مزایای “به اندازه کافی خوب” را در مقابل “کامل” یاد بگیرید. کاوش و درک آنچه که خوب است در مقابل چیزی که کامل است – داشتن صبر و شجاعت برای شناسایی و قدردانی از اصالت خود و شریک زندگی خود بدون قربانی کردن آن – می تواند به شما بیاموزد که پیوند ناقص و در عین حال فوق العاده ای را که به اشتراک می گذارید گرامی بدارید و دوباره احیا کنید.

[yasr_visitor_votes readonly="false"]

ارسال دیدگاه

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *