درک پاسخ مغز ما به اینکه به ما می گویند چه کار کنیم.
تصور کنید که به تازگی یک رژیم غذایی جدید را شروع کرده اید، و از شریک زندگی خود می خواهید که با یادآوری به شما در پختن غذاهای سالم در خانه به جای غذا خوردن در بیرون از خانه و به جای تماشای نتفلیکس، کارهای فعال بعد از کار انجام دهید، در تلاش های شما از شما حمایت کند. یک روز عصر که در حال بحث در مورد اینکه چه چیزی برای شام باید بخورید، پیشنهاد میکنید سفارش دهید. شریک زندگی شما پاسخ میدهد: «فکر میکردم رژیم دارید. بیرون غذا خوردن ممنوع!»
به جای اینکه از آنها برای یادآوری اهدافتان تشکر کنید، احساس می کنید خشم در درونتان موج می زند. چطور جرات می کنند به شما بگویند چه چیزی می توانید بخورید و چه چیزی نمی توانید بخورید!
تو تنها نیستی. در واقع، این واکنش عصبانی یکی از دلایلی است که تلاش ما برای رسیدن به اهدافمان ممکن است کوتاه بیاید یا حتی نتیجه معکوس داشته باشد. وقتی مردم احساس میکنند که انتخابهایشان محدود شده است، یا دیگران به آنها میگویند چه کار کنند، گاهی عصیان میکنند و برعکس عمل میکنند.
دانشمندان یک اصطلاح برای این دارند: واکنش روانی. واکنش روانی پاسخ مغز ما به تهدیدی برای آزادی ما است. تهدیدات آزادی شامل هر زمانی است که شخصی به شما پیشنهاد یا وادار به انجام کاری می کند. کارشناسان ارتباطات بهداشتی خاطرنشان می کنند که واکنش گاهی اوقات در پاسخ به کمپین های بهداشتی رخ می دهد که به مردم می گویند سیگار را ترک کنند. این تبلیغات به جای کاهش رفتار سیگار کشیدن، گاهی اوقات باعث می شود افراد تمایل بیشتری به سیگار کشیدن داشته باشند!
این واکنش شدید به تهدید آزادی دو بخش دارد: احساسات و افکار. زمانی که واکنش در ذهن و بدن ما اتفاق می افتد، افکار منفی به سراغ ما می آید و اغلب احساس خشم، خصومت و پرخاشگری می کنیم.
افرادی که به شدت در پاسخ به تهدیدهای آزادی احساس واکنش نشان می دهند، تمایل به انجام کاری دارند. این که چیزی می تواند آزادی فرد را با طغیان علیه عمل توصیه شده یا تجویز شده بازگرداند. اگر به شما گفته شود که کمربند ایمنی خود را ببندید، ممکن است عمدا آن را باز کنید. این نوع واکنش “ترمیم مستقیم” نامیده می شود. گزینه های دیگر عبارتند از تصمیم به دوست داشتن عمل تجویز شده. به عبارت دیگر، تغییر عقیده خود در مورد احساسی که در مورد کمربند ایمنی دارید یا فکر می کنید: “به هر حال می خواستم شروع به بستن کمربند ایمنی کنم!” یا، در نهایت، انکار اینکه تهدیدی برای آزادی در وهله اول وجود داشته است.
همانطور که در حال تحقیق در مورد این مفهوم بودم، از واکنش روانی خودم بیش از حد آگاه شدم. من متوجه شده ام که مغز من در پاسخ به کوچکترین تهدیدها واکنش نشان می دهد. به عنوان مثال، وقتی شوهرم می گوید: “برنامه این عصر چیست؟” به جای اینکه به سادگی با «بدون برنامه» یا با هر برنامهای که واقعاً هست پاسخ دهم، احساس میکنم کمی وحشت دارم، گویی او با پرسیدن این سؤال مرا در کاری که نمیخواهم انجام دهم حبس میکند.
افکار منفی و خشم همراه با واکنش نشان می دهد که ارزش وقت گذاشتن را برای توجه به زمانی که مغز شما درگیر واکنش روانی می شود و تلاش می کند تا آن سناریوها را مجدداً تنظیم کند تا احساس خطری برای آزادی نکنند. اگر بتوانم در مورد این سوال که شوهرم از من می پرسد “برنامه چیست” متفاوت فکر کنم، ممکن است بتوانم خود را از آن افکار و احساسات کوتاه و منفی دور کنم.
قالب بندی مجدد تجربه به طوری که دیگر تهدیدی برای آزادی نباشد، راهی است که می توانیم سعی کنیم از واکنش روانی اجتناب کنیم. میتوانیم سعی کنیم به خاطر بسپاریم که فقط به این دلیل که کسی چیزی را به ما پیشنهاد میکند یا از ما میخواهد کاری انجام دهیم، لزوماً سعی در کنترل ما ندارند. دانشمندان در حال کار بر روی کشف راه های دیگری برای جلوگیری یا کاهش واکنش روانی هستند. یک مطالعه نشان داد که گفتن به شرکت کنندگان که “آنها آزادند خودشان تصمیم بگیرند که چه چیزی برایشان خوب است” پس از اینکه به آنها گفته شد که یک رفتار بهداشتی خاص مانند نخ دندان کشیدن یا استفاده از کرم ضد آفتاب انجام دهند، می تواند واکنش را کاهش دهد (بسارابوا، فینک، و ترنر، 2013؛ میلر و همکاران، 2007). مطالعات دیگر نشان دادهاند که القای همدلی یا درخواست از فرد تهدید شده برای اتخاذ دیدگاه شخصی که به او میگوید چه کاری انجام دهد میتواند به کاهش واکنشها کمک کند (شن، 2010؛ استایندل و جوناس، 2012).
وقتی در پاسخ به اینکه دیگران به شما می گویند چه کار کنید، میل به شورش یا عصبانیت دارید، چه می کنید؟