درک افسردگی پس از زایمان: ریسک فاکتورهای افسردگی پس از زایمان

 ریسک فاکتورهای افسردگی پس از زایمان

درمان‌های مؤثر وجود دارد، اما جستجوی کمک پزشکی بدون تأخیر بسیار مهم است.

روزی روزگاری دختر کوچکی بود که آرزو داشت مامان شود. او بیش از هر چیز می خواست بچه دار شود. بالاخره یک روز باردار شد. او بیش از حد باور هیجان زده بود. او یک بارداری فوق العاده و یک دختر بچه عالی داشت. بالاخره رویای مادرشدنش محقق شد. اما به جای اینکه راحت و خوشحال شود، تنها کاری که می توانست انجام دهد این بود که گریه کند.

 این افتتاحیه تکان دهنده بروک شیلدز برای کتاب او در سال 2005 با باران آمد، روایت شخصی صریح از افسردگی پس از زایمان می باشد. شیلدز با پیروی از نمونه ماری آزموند پشت لبخند (2001)، شجاعانه برای افزایش آگاهی در مورد وضعیتی که می‌تواند هر مادر تازه‌ای را به شدت آزار دهد، به عموم مردم رفت.

در واقع، در کشورهای صنعتی از هر هفت زن، یک زن پس از تولد نوزادش دچار افسردگی شدید می شود. در کشورهایی که از نظر اقتصادی محروم هستند، سطوح حتی بالاتر حدود یک در پنج است،. اما احساس بیهوده شکست، شرم و گناه مانع از بحث آزاد می شود و می تواند منجر به خودکشی شود. کتاب‌های «همه چیز» مانند کتاب‌های «ماری آزموند» و «بروک شیلدز» هوشیاری بیشتری را برانگیخته‌اند، اما این موضوع همچنان سزاوار توجه بیشتر از آنچه می‌شود است.

افسردگی پس از زایمان چیست؟

نظارت موثر بر افسردگی پس از زایمان نیاز به تعریف مناسبی دارد. در جوامع صنعتی، بیش از نیمی از مادران از افسردگی پس از زایمان رنج می برند که معمولا حداکثر یک دو هفته طول می کشد. اما افسردگی پس از زایمان که برای اولین بار از نظر پزشکی در دهه 1850 شناخته شد، وضعیتی پایدارتر و ناتوان کننده است.

علائم معمولاً خیلی زود پس از تولد ظاهر می شوند، معمولاً در ماه اول، اگرچه ممکن است چندین ماه بعد ظاهر شوند. علاوه بر خستگی و بی خوابی که غیرمنتظره نیست، علائم خاص شامل غم و اندوه غیرقابل توضیح، اضطراب، تحریک پذیری، حملات گریه کردن، کناره گیری اجتماعی و اختلال اشتها است. در موارد واقعاً شدید – خوشبختانه از هر 500 زن فقط یک زن – روان پریشی کامل پس از زایمان ایجاد می شود.

غربالگری سیستماتیک افسردگی پس از زایمان در 30 سال گذشته ایجاد شده است. در سال 1987، جان کاکس و همکارانش یک ابزار تشخیص کلید که امروزه به طور گسترده مورد استفاده قرار می‌گیرد، مقیاس افسردگی پس از تولد ادینبورگ (EPDS) را پیشنهاد کردند، که یک مادر جدید می‌تواند آن را تنها در پنج دقیقه تکمیل کند. پاسخ‌ها برای 10 عبارت مورد نیاز است که هر کدام دارای چهار گزینه جایگزین است که از قطعاً منفی تا قطعاً مثبت است:

 (1) ظرفیت درک شوخ طبعی. (2) پیش بینی لذت. (3) سرزنش غیر ضروری خود؛ (4) اضطراب غیر قابل پاسخگویی؛ (5) ترس یا وحشت بی اساس؛ (6) احساس غرق شدن توسط چیزها؛ (7) بی خوابی؛ (8) غم و اندوه فراگیر؛ (9) گریه از ناراحتی; (10) افکار خودزنی. برای هر پاسخ صفر تا سه امتیاز تعلق می گیرد که حداکثر امتیاز 30 را به همراه دارد. مجموع 13 یا بیشتر نشان می دهد که ارزیابی حرفه ای مورد نیاز است.

ریسک فاکتورهای افسردگی پس از زایمان

مطالعات بی‌شماری افسردگی پس از زایمان را با بسیاری از شرایط مختلف، اغلب به صورت ترکیبی، مرتبط می‌دانند.

در مورد بروک شیلدز، عوامل موجود در آن فهرست شامل سابقه خانوادگی افسردگی، مرگ اخیر پدرش، سقط جنین قبلی، چالش های لقاح آزمایشگاهی و ضربه در زایمان بود. علاوه بر این، او استرس ناشی از نقل مکان به خانه جدید را تجربه کرد. علاوه بر این، او با مشکلات اولیه در تغذیه با شیر مادر مواجه شد، که نگران کننده است زیرا تغذیه با شیشه شیر یکی دیگر از عوامل برجسته مرتبط با افسردگی پس از زایمان است.

مطالعات متعددی ارتباط بین افسردگی پس از زایمان و تغذیه با شیر خشک را گزارش کرده اند. مقاله ای در سال 1998 توسط محمد ابوصالح و همکارانش به دلیل تمرکز بر جنبه های هورمونی مورد توجه ویژه است. یک یافته کلیدی از بررسی سطوح خونی شش هورمون در 70 مادران در هفته اول پس از تولد نوزاد این بود که آنهایی که افسردگی پس از زایمان دائمی با استفاده از EPDS تشخیص داده سطح پرولاکتین به میزان قابل توجهی پایین‌تر بود. به طور قابل توجهی، مادرانی که به جای شیردهی به نوزادان خود از شیرخشک استفاده می کردند، سطح پرولاکتین پایین تری داشتند.

متعاقباً، در سال 2006، مقاله ای توسط سارا بریس مک کوی و همکارانش (دوباره با استفاده از EPDS) مادرانی را که چهار هفته پس از زایمان ارزیابی شده بودند، مقایسه کردند، 81 مورد برای افسردگی پس از زایمان و 128 مورد خیر. سه مورد از شش عامل خطر بررسی شده ارتباط معنی داری را نشان دادند. قوی ترین آنها با تغذیه با شیشه شیر، با خطر افسردگی بیش از دو برابر بیشتر از مادران شیرده بود.

 سایر ارتباط ها برای افسردگی قبلی (خطر تقریباً 90٪ افزایش یافته است) و سیگار کشیدن (خطر تقریباً 60٪ افزایش یافته است) ظاهر شد. اگرچه خطر افسردگی پس از زایمان در زنان پس از زایمان با سزارین تا حدودی بیشتر بود، این تفاوت از نظر آماری معنی دار نبود. مقاله ای بسیار جدید توسط Hsiao-Chen Chiu و همکارانش خطر افسردگی پس از زایمان را در رابطه با شیردهی زودهنگام در 333 زن باردار بررسی کرد. نمرات بالاتر EPDS به طور قابل توجهی با کاهش (تقریباً نصف) احتمال شیردهی مرتبط بود. در این مورد، سایر عوامل مهم شامل سزارین بود که با آن خطر افسردگی پس از زایمان تقریباً سه برابر شد.

البته، ارتباط اغلب گزارش شده بین تغذیه با شیشه شیر و افسردگی پس از زایمان را می توان به دو صورت (حداقل) توضیح داد. ممکن است نشان دهنده این باشد که شیردهی میزان بروز افسردگی پس از زایمان را کاهش می دهد، اما می تواند این باشد که زنان افسرده احتمال کمتری برای شیردهی دارند.

 در مقاله‌ای در سال 1997، شایلا مصری و همکارانش از داده‌های پرسشنامه برای بررسی این رابطه در 51 زن پس از زایمان مبتلا به افسردگی که شیردهی را متوقف کرده بودند، استفاده کردند. اکثر آنها (83%) گزارش دادند که افسردگی آنها قبل از قطع شیردهی شروع شده است. علاوه بر این، تداوم یا عدم تداوم شیردهی با شدت افسردگی به ظاهر ارتباطی نداشت. این یافته‌ها نشان می‌دهند که افسردگی پس از زایمان به‌جای پیامد کاهش شیردهی، علت است.

درمان افسردگی پس از زایمان

رویکرد استاندارد پزشکی برای درمان افسردگی مرتبط با بارداری تقریباً مانند هر نوع دیگر افسردگی است که توسط لوئیس ولپرت به صراحت به عنوان “غم و اندوه بدخیم” توصیف شده است. به طور کلی پذیرفته شده است که زنان بیشتر از مردان به افسردگی شدید مبتلا می شوند. درمان‌های پیشرو کنونی روان‌درمانی، دارودرمانی با داروهای ضد افسردگی، درمان هورمونی و شرکت در یک گروه حمایتی، احتمالاً به صورت ترکیبی است.

بسیاری از عوامل مختلف در افسردگی پس از زایمان و سایر مشکلات مربوط به بارداری دخیل هستند. برای جنبه های خاصی، مانند تغذیه با شیشه به جای شیردهی، یک ارتباط ثابت مشخص شده است. برای سایر عوامل، به ویژه سزارین، هیئت منصفه همچنان خارج است. چنین پیچیدگی چند عاملی و کمی اطلاعات از مدل های حیوانی مانع از درمان موفقیت آمیز شده است.

منابع اغلب بیان می کنند که افسردگی پس از زایمان ناشی از تغییرات هورمونی شدید در حوالی زمان تولد است. در زنان، استروژن و پروژسترون به طور مداوم در طول بارداری افزایش می یابد تا به سطوح بسیار بالایی می رسد، در حوالی زمان تولد به سرعت کاهش می یابد و ممکن است پس از آن به طور قابل توجهی در نوسان باشد.

برخی شواهد نشان می دهد که احساسات و اثربخشی مادر ممکن است با سطوح هورمونی، به ویژه برای استروژن، پروژسترون و پرولاکتین مرتبط باشد. این هورمون‌ها یا جایگزین‌های آن‌ها به روش‌های مختلف، با موفقیت، برای درمان افسردگی پس از زایمان استفاده شده‌اند. با این حال، واضح است که هورمون ها قطعا تنها عامل نیستند.

اخیراً، مهارکننده های انتخابی بازجذب سروتونین (SSRIs) به طور گسترده ای برای درمان افسردگی پس از زایمان استفاده شده است. با این حال، یک بررسی در سال 2019 توسط آریلا فریدر و همکارانش نتایج مثبتی را از آزمایش‌های برکسانولون تزریقی داخل وریدی – یک شکل مصنوعی از آلوپرگنانولون (یک استروئید طبیعی که بر روی مغز اثر می‌کند) گزارش کرد. آزمایشات نشان داد که برکسانولون به سرعت علائم افسردگی پس از زایمان را کاهش می دهد و سازمان غذا و داروی ایالات متحده استفاده از آن را برای درمان در سال 2019 تأیید کرد.

به طور کلی، خبر خوب این است که درمان افسردگی پس از زایمان با ترکیبی از روان درمانی و دارو اغلب بسیار موثر است. معمولاً مدتی طول می کشد، اما بیماران معمولاً در زمان مناسب بهبود می یابند. نکته مهم این است که هر زنی که بیش از دو هفته پس از زایمان احساس افسردگی می کند باید به دنبال مشاوره پزشکی باشد و سعی نکند به تنهایی در جنگ بجنگد.

ملاحظات اضافی

افسردگی پس از زایمان یک وضعیت پیچیده با دلایل متعدد است که شاید یک اختلال اساسی با هر دو مؤلفه بیولوژیکی و روانی را ایجاد کند. این اثرات بسیاری دارد که پوشش جامع را به چالش می کشد. با این حال، برخی از نکات خاص شایسته ذکر است. شاید مهمترین چیز این باشد که – اگر درمان نشود – افسردگی در یک مادر جدید (و احتمالاً در یک پدر جدید نیز) می تواند تأثیر قابل توجهی بر رشد نوزاد و کودک داشته باشد.

روند افسردگی یا اضطراب پس از زایمان و بیماری های روانی جدی در هنگام تولد در ایالات متحده آمریکا بین سال های 2006 و 2015. در هر دو مورد، شیوع اختلالات به طور پیوسته در طول دوره تحت پوشش افزایش یافت.

یافته نگران‌کننده‌ای که اخیراً توسط کیمبرلی مک کی و همکارانش گزارش شده است این است که میزان بروز اضطراب و افسردگی پس از زایمان در ایالات متحده در طول دهه بین سال‌های 2006 و 2015 بیش از دو برابر شده است. در کنار هم، بروز بیماری‌های روانی جدی نیز به طور پیوسته افزایش یافته است. این امر نیاز به تحقیقات بیشتر و نظارت بیشتر در دوران بارداری و بعد از زایمان را نشان می دهد.

مدرسه روان شناسی. روان بنه

[yasr_visitor_votes readonly="false"]

ارسال دیدگاه

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *