خودشیفتگی را می توان به عنوان یک نقص رشدی و شخصیتی درک کرد.
والدینی که ویژگی های خودشیفتگی دارند می توانند شجاعت زیادی داشته باشند اما قدرت نفس کمی داشته باشند.
پیامهای برگشتی و نور گاز میتوانند پویایی ناکارآمد خانواده را حفظ کنند.
آیا شما فرزند بالغ والدینی هستید که خودشیفتگی نشان می دهد؟
اصطلاح خودشیفتگی از اساطیر یونانی گرفته شده است. افسانه توصیف می کند که نرگس عمیقاً عاشق انعکاس خود در استخری از آب شده است. نرگس که نمیتواند نگاهش را از آن دور کند، سرانجام در آب میافتد و میمیرد.
بهعنوان درمانگرانی که به بزرگسالان کمک میکنند آسیبهای دوران کودکی و پویاییهای پیچیده خانواده را پردازش کنند، آنهایی که توسط والدین با تمایلات خودشیفتگی بزرگ شدهاند، اغلب میپرسند: چه چیزی چنین خودگرایی شدیدی را در والدین ایجاد میکند؟
اگرچه محققان عوامل مختلفی را ذکر می کنند، اما ما از مردم دعوت می کنیم که خودشیفتگی را به عنوان یک نقص شخصیتی در دو حوزه مهم رشدی ببینند: نظریه ذهن و قدرت نفس.
نظریه ذهن
نظریه ذهن مجموعه پیچیده ای از تجربیات عصبی فیزیولوژیکی و اجتماعی-عاطفی است که به ما امکان می دهد خود، دیگران یا جهان را با دقت درک کنیم.1 در دوران کودکی، اکثر ما یاد می گیریم حالات ذهنی خود و دیگران را تشخیص دهیم و به ما کمک می کند تا تشخیص دهیم. که دیگران می توانند تجربیات متفاوتی نسبت به ما داشته باشند.
ما متوجه میشویم که این تفاوتها مشترک هستند، میتوانیم همدلی با دیگران را تجربه کنیم، و تفاوتهایمان را میتوان بدون هزینهای برای یکپارچگی عاطفیمان بررسی کرد. به عبارت دیگر، تئوری ذهن ما را در داشتن شفقت، خودآگاهی و بینش عاطفی در مورد خود و تأثیر ما بر دیگران حمایت می کند. این نقطه عطف مهم رشدی همچنین به ما امکان می دهد پس از تخلفات اجتماعی در مهارت های جبرانی شرکت کنیم و به طور معناداری با دیگران مانند فرزندان، خواهران و برادران و والدین خود همکاری کنیم.
قدرت نفس
قدرت نفس به معنای داشتن یک ایگوی “بزرگ” نیست، بلکه به معنای داشتن توانایی مقاومت در برابر تنش بین حالات عاطفی است. این مفهومی از انعطاف پذیری درونی است، و این قدرت نفس است که به ما اجازه می دهد تا جنبه های پیچیده را نگه داریم و تحمل کنیم. از روابط مختلف قدرت نفس به ما این امکان را می دهد که داشته باشیم:
انعطاف پذیری در سازگاری با محیط
ظرفیت به اشتراک گذاشتن فضا و مذاکره یا سازش با دیگران
استقامت برای اجازه دادن به تجربیات احساسی سخت تری مانند پشیمانی، ناامیدی، خجالت و اندوه
حق تعیین و احترام به مرزهای سالم، بدون احساس گناه یا ترس
روانکاوان رابطهای مدتهاست که از این موضوع حمایت کردهاند که افراد در طول عمر خود را توسعه میدهند، اما قدرت نفس به معنای جدا شدن از تفکر خود شیفتهای است که در دوران نوزادی برای بقا لازم است.
رفتارهای خودشیفته: یک پاسخ پیش فرض، محافظت از خود
همانطور که تحقیقات به ما می گوید، انسان ها به سختی می توانند از خود محافظت کنند زمانی که تهدیدی فیزیکی، ذهنی یا احساسی درک می شود. پویایی رابطه مشترک تهدید کننده است.
اختلاف نظر، “نه” شنیدن، اشتراک گذاری، نیاز به صبر کردن، مذاکره در مورد مرزها، سازش کردن، یا در نظر گرفتن دیدگاه دیگران را می توان غیرقابل تحمل، غیرقابل کنترل و ناامن دانست. این به این دلیل است که والدینی که با تمایلات خودشیفتگی دست و پنجه نرم می کنند، اغلب شکنندگی روانی زیادی دارند. از آنجایی که سابقه پیچیده تروما باعث وقفه در رشد اجتماعی-عاطفی آنها شده است، این والدین معمولاً از زندگی روانی درونی خود جدا هستند. بنابراین، مانند هر تهدید دیگری، مغز و سیستم عصبی والدین خودشیفته بلافاصله برای محافظت از خود تحریک میشوند، اغلب از طریق رفتارهای شدیدی که پیامهای بازگشتی نامیده میشوند.
شما هرگز نباید به هیچ وجه مرا به چالش بکشید. شما نباید خود یا کنترل واقعی بر خود داشته باشید. به روشی که همیشه کارها را انجام دادهایم، برگردید – جایی که من کنترلم را در دست دارم، جایی که ما کارها را به روش خودم انجام میدهیم، و هرگز رفتار، تفکر، دیدگاه من، حافظه من یا اختیار من را زیر سوال نمیبرید.»
پیام های تغییر در تکنیک های گاز سوز
والدین خودشیفته اغلب این پیام های تغییر را از طریق تکنیک های نور گاز برای فرزندانشان ارسال می کنند. اینها واکنش های رفتاری هستند که از تکامل نیافته ترین بخش های مغز فعال می شوند. این تکنیک ها توسط انسان در سن 3 سالگی استفاده می شود و می تواند بسیار شبیه به کودکان باشد. تکنیک های گاز لایت ممکن است شامل موارد زیر باشد:
دروغ یا انکار
گفتن به کودک “تو دیوانه ای” و احساس گناه
اعمالی که با کلمات همسو نیستند
فرافکنی صفات روانی منفی بر کودک
تلاش برای تحقیر کودک برای دیگران یا استفاده از انزوا و سنگ اندازی
تغییر غیرمنتظره انتظارات از قبل تثبیت شده
دو پیام بازگشتی که می توانیم به خودمان بدهیم این غیرمعمول نیست که کودکان بزرگسال به خود پیام های تغییر را نسبت به رژیم والدین خودشیفته بدهند. این پیام خود تحمیلی می تواند به دو دلیل اتفاق بیفتد:
یک خوش بینی ناامیدکننده مبنی بر اینکه والدین پتانسیلی برای تغییر دارند. حتی اگر منطقاً بدانیم که تغییر بعید است، نیاز دلبستگی خودمان به والدینی که آرزویش را داریم میتواند ما را به چرخه تغییر نگه دارد.
شرطی سازی فرهنگی که بیان می کند که جایگاه والدین بالاتر از فرزند در رابطه والد-کودکی است، حتی در بزرگسالی.
در دوران کودکی، این سلسله مراتب با والدین به کودک این امکان را می دهد که احساس امنیت و امنیت کند و یاد بگیرد، رشد کند و در حالت ایده آل والدین خود را سازگار و توانا بداند. با این حال، با والدین خودشیفته، موقعیت خانوادگی غالب آنها در درجه اول ناشی از قدرت ناسالم آنها و پیام های تغییری است که آنها ادعا می کنند.
بنابراین، ما فرض میکنیم که در اعماق، فرزندان بالغ والدینی که رفتارهای خودشیفته دارند میدانند که این سلسله مراتب در واقع یک حیله است – و زمانی که تصمیم میگیرند چالشی را ارائه دهند و دوباره تغییر نکنند، سرانجام ضعف درونی والدین آشکار میشود.
با این حال، این تغییر رابطهای برای کودک بالغ میتواند احساس عمیقی از رها شدن، از دست دادن، خشم و پوچی ایجاد کند. به عبارت دیگر، دیدن والدین خودشیفته در حال حاضر «ضعیف» و آسیبپذیر میتواند باعث ایجاد احساس ناهنجار و سردرگمی در کودک بزرگسال شود. تغییر در پویایی نقش ممکن است ناراحت کننده، اشتباه و حتی خطرناک باشد. در نتیجه، چرخه بازگشت ممکن است در واقع احساس امنیت بیشتری داشته باشد و یک انگیزه هموستاتیک به سمت چیزهای شناخته شده و آشنا ایجاد کند. باز هم، تغییر این الگوی رابطه برای کودک بسیار دشوار است، حتی اگر ناکارآمد باشد. تغییر سخت است، حتی اگر تغییر خوب باشد.
روان درمانی
فرزندان بالغ والدین با رفتارهای خودشیفته مجبور نیستند به تنهایی رنج بکشند. این روابط پیچیده اغلب چرخه های پایداری از اضطراب، افسردگی، سرگردانی، احساس درماندگی یا ناتوانی، خشم، خستگی و اندوه گسترده ایجاد می کند.
با این حال، رواندرمانیهای واکنشگر به آسیب، دلبستگی متمرکز و بیشتر رابطهگرا میتوانند به کودکان بزرگسال کمک کنند تا در پویایی والدینی که تلاش میکند رشدشان را متوقف کند، آزادی پیدا کنند.