چگونه بدون رها کردن و فراموش کردن خود، با شخص دیگری وارد رابطه شویم؟

ارتباط با شخص دیگری به معنای قطع ارتباط با خودتان نیست.

ناپدید شدن در تجربه دیگری به قدری غریزی اتفاق می افتد که دیدن یا جلوگیری از آن دشوار است.

شاید چیزی که ما را مجبور می کند خودمان را در یک رابطه رها کنیم، ترس از قضاوت و طرد شدن است.

با آگاهی و تمرین بیشتر، بخشی از ما در حال حاضر و آگاه از رفتار خود باقی می ماند.

در قسمت 1 این مجموعه، به چالش‌هایی که زنان در پذیرش (و زندگی از آن‌ها) آنچه می‌خواهیم و نمی‌خواهیم با آن‌ها روبرو هستند، پرداختم. چگونه می‌توان احساس انقلابی کرد که کاری را صرفاً به این دلیل که می‌خواهیم انجام دهیم، و کاری را انجام ندهیم زیرا نمی‌خواهیم. چیزی بسیار اساسی و در عین حال بسیار قدرتمند، برای در نظر گرفتن خواسته ها و نخواسته های خود و اعتماد به اینکه تجربه خودمان اهمیت دارد.

از آنجایی که ما آنقدر آموزش دیده‌ایم که به هر شکلی از خودمان که دوست‌داشتنی‌تر است تغییر شکل دهیم، روابط ما اغلب احساس عدم تعادل و تحلیل می‌کند. بسیاری از زنان احساس می کنند که باید خود را در روابط رها کنند، به طرف دیگری بروند و در جایی که هستند به آنها بپیوندند، با هدف نهایی (آگاهانه یا غیره) ارائه یک تجربه مثبت و درک مطلوب از ما. برقراری ارتباط مستلزم «روشن» بودن است، و تا زمانی که دوباره تنها نشویم، بدون توجه به احساسات دیگران، بتوانیم «به خانه برگردیم» و دوباره در خود زندگی کنیم.

ناپدید شدن غریزی

این ناپدید شدن در تجربه دیگری به قدری غریزی و آنی اتفاق می‌افتد که آشکار شدن آن را دشوار می‌بینید، چه رسد به جلوگیری از آن. گویی صحنه را ترک می کنیم، خلبان خودکار را روشن می کنیم و قبل از اینکه متوجه شویم شخصیت مورد نظر را در نظر می گیریم، گویی با یک کلروفرم چیزی که از من نیاز دارید آرام می گیریم تا بیدار شویم. بعداً، از نظر فیزیکی و استعاری به درون خودمان برمی‌گردیم، جایی که تجربه‌ی خود، آنچه را که فکر می‌کنیم، می‌خواهیم و نیاز داریم را به یاد می‌آوریم (و احساس می‌کنیم).

ما به دلیل توانایی خود در ناپدید شدن و مراقبت از تجربیات دیگران شرطی شده ایم که از خودگذشتگی، ارزش و تحسین داشته باشیم. در نتیجه این آموزش، ما آموخته ایم که بهترین راه برای مراقبت از خود این است که خودمان را رها کنیم و تبدیل به چیزی شویم که دوست داشتنی است – ارتباط از یک مکان غیبت، با احساس خودتعیین شده توسط درک دیگران از ما.

ظاهر شدن و ایستادن در جای خود، متصل ماندن به خود و به طور همزمان در رابطه، می تواند احساس پرخاشگری داشته باشد، گویی تجربه جداگانه ما، که ممکن است متفاوت یا نامطلوب باشد، کاری است که با دیگری انجام می دهیم – چیزی. که اگر رفتار بهتری داشتیم، می توانستیم این کار را نکنیم. ریشه دار ماندن در حقیقت خودمان به نظر می رسد خود محور و خودداری باشد. یا خودمان را تخلیه می کنیم و با طرف مقابل ادغام می شویم یا با خودمان در خانه می مانیم که احساس “خودخواهی” می کنیم.

علاوه بر این، از آنجایی که ما آموخته ایم که مراقبت از دیگران مستلزم از خودگذشتگی است، عمل محض تجسم یافتن و موجودیت به عنوان یک خود در تعامل، خود با خواسته ها و نیازهای خود، می تواند احساس کند که ما می گوییم اینطور نیست. به دیگری اهمیت نده گویی با خودمان در خانه ماندن دیگری را رها می کنیم. داشتن یک خود ذاتاً احساس می‌کند که دوست نداریم، برعکس از خودگذشتگی که ما آرزوی آن را داریم.

ترس از قضاوت و طرد شدن

اما شاید در عمیق ترین سطح، چیزی که ما را مجبور می کند خودمان را در رابطه رها کنیم، ترس از قضاوت شدن و در نهایت طرد شدن است. اگر چشم خود را از تجربه دیگری برداریم، مراقب خودمان باشیم و بدون مدیریت نتایج از تجربه خود صحبت کنیم، در خطر ناخواسته و مورد بی مهری قرار می گیریم. ما در برابر رها شدن بالقوه دیگری آسیب پذیر هستیم. پس تهدید طرد شدن و دوست داشتنی نبودن ما را در رقص رها شدن خود نگه می دارد.

ما این عادات را یک شبه یاد نگرفتیم و یک شبه خود را از شر آنها خلاص نخواهیم کرد. این یک تمرین روزانه، ساعتی، لحظه به لحظه است. یادگیری برقراری ارتباط با دیگران در حالی که با خودمان مرتبط می‌مانیم، بودن همزمان با دیگری و خودمان یک فرآیند است و مانند بسیاری از آنها، یکی از سه گام به جلو، یک قدم به عقب است. ما احساس می‌کنیم که در یک تعامل کاملاً حاضر و تجسم یافته‌ایم، و سپس در تعامل بعدی، به الگوی قدیمی لغزش کرده‌ایم – در دیگری ناپدید می‌شویم و باعث می‌شویم تعامل خوب پیش برود، فقط وقتی تمام شد خودمان را به یاد بیاوریم. در ابتدا، ممکن است تا زمانی که پس از پایان تعامل از خواب بیدار نشویم، متوجه این موضوع نشویم. ممکن است خودمان را به خاطر «دوباره انجام دادن» با این فرض که انتخابی داریم و ناپدید شدن را انتخاب کرده‌ایم سرزنش کنیم. اما، در واقع، ما این را انتخاب نمی کنیم. چنین الگوهای رابطه‌ای در اعماق شرطی‌سازی ما هستند و به سختی در درون ما قرار دارند. آنها به انگیزه ما برای بقا پیوند دارند و برای باز کردن و ریشه کن کردن آن زمان، تلاش و نیت لازم است.

ارتباط با خودمان

با گذشت زمان، دوره های بین ناپدید شدن ما طولانی تر می شود و توانایی ما برای ناپدید ماندن کوتاه تر می شود. با آگاهی و تمرین بیشتر، در میانه گفتگو از خواب بیدار می شویم و متوجه می شویم که رفته ایم. آگاهی از ناپدید شدن خودمان شروع به طلوع می کند و بخشی از ما حاضر و آگاه از رفتار خود باقی می ماند. در نهایت، ما به کلی خود را رها نمی‌کنیم، و هم انگیزه و هم تمایل برای تخلیه و تبدیل شدن به آنچه می‌خواهیم ناپدید می‌شود. سپس «ایمن» به ارتباط ماندن با تجربه‌ی خودمان مرتبط می‌شود – در مقابل پیوستن به تجربه‌ی دیگران. آنچه قبلاً غیر شهودی و غیرقابل تصور بود، شهودی و غریزی و در واقع غیرقابل مذاکره می شود.

[yasr_visitor_votes readonly="false"]

ارسال دیدگاه

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *