فوکو و تاریخ جنون
پوریا گلشنی لیسانس فلسفه غرب
تاثیر روانکاوی بر فوکو
روانکاوی در اندیشههای فوکو اهمیت بسیاری دارد. بااینحال او روانکاوی را نه بهعنوان حوزهی کاریاش، بلکه موضوعی برای واکاویهای فلسفیاش قرار میدهد، کار او در حوزهی فلسفهی روانکاوی هم قابلتقلیل نیست، ازاینرو که فلسفهی روانکاوی دستمایهای است برای طرح و بسط نظام فلسفیاش –البته باید گفت او فیلسوفی نظام گریز است. از این جهات طرح اندیشههای فوکو مستلزم تعمق بسیار است. او در کتاب مشهورش با عنوان «تاریخ جنون» به پژوهشی بسیار جدی -از این حیث که اهمیتی تاریخی یافت- حول تاریخ جنون میپردازد. این پژوهش به نحوی تنها در راستای خط فکری او و کار فلسفیاش قابلدرک است. در این جستار تلاش شده تا شرحی اجمالی ولی مرکز محور به رویکرد فوکو به تاریخ «مفهوم جنون» به دست داده شود.
گفتمان و فرایندهای تاریخی
مسئلهی بنیادینی که فوکو را به سمت روانکاوی و بررسیهای اینچنینی سوق میدهد، حیثِ گفتمانی[1] آنها است که به لحاظ تاریخی از اهمیت فوقالعادهای برخوردار است. هستهی اصلی اندیشهی فوکو دربارهی تاریخ جنون و تأسیس مکانهایی برای محافظت از مجانین، از همین ایدهی اولیهی نقش گفتمان در فرآیندهای تاریخی شکل میگیرد. بحث حول مفهوم گفتمان خود کار بسیار دشواری است، اما تا جایی در پیشبرد بحث ما مؤثر است، گفتمانها را میتوان فضایی دانست که همهی اندیشههای ارزشگذارانه در آنها و برمبنای بنیانهای آنها شکل میگیرند. منظور از اندیشههای ارزشگذارانه بیشتر تلاشی است در ابن جهت که اندیشههای ازنظر او مطلقاً حیث ارزش گزاری دارند.
کار فوکو درواقع پیش کشیدن این پرسش اساسی است که اصولاً چرا باید دیوانگان را محیطی زندان گون محبوس کرد؟ چه زمانی به چنین کاری تصمیم گرفته شد؟ درواقع چه مؤلفههایی معنای جنون را صورتبندی کردند و بر چه مبنایی عقلانیت بر جنون ارجحیت یافت. همچنین اینکه در دورههای مختلف تاریخیْ جنون و دیوانگی چه معانیِ مختلفی داشته است و بدین ترتیب در گفتمانهای متمایز چگونه تعریف میشده. آیا محبوس کردن مجانین نشانگر بارز سلطهی یک گفتمان بر گفتمانی دیگر نیست؟ آیا تفاوت مجانین با ما صرفاً در این نیست که تعداد ما بیشتر است؟ فوکو تاریخ جنون را با جملهای از داستایوسکی در دفتر خاطرات یک نویسنده آغاز میکند: «برای آنکه از عقل سلیم خود مطمئن شویم، راه چاره آن نیست که همسایهمان را محبوس کنیم.»[2] درواقع میتوان گفت کل اندیشهی فوکو دربارهی جنون حول همین مسئلهی ساده میگردد، اینکه چه معانیای در پس جنون و تعقل نهفتهاند و چه مناسباتی به این واژهها معنا میدهند، درواقع نخستین مسئله برای فوکو یک مسئلهی بنیادینِ فلسفی است که سابقهای طولانی دارد: اینکه اساساً مفاهیم چگونه شکل میگیرند؟
پاسخ فوکو تشریحِ کارکرد گفتمان است که گرایشِ مشخصی بهسوی قدرت دارد. ازنظر فوکو این رانهی قدرت – در اینجا او بسیار به اندیشههای نیچه در ارادهی معطوف به قدرت نزدیک میشود- است که با سازماندهی مناسبات اجتماعی و تاریخی، مفاهیم را صورتبندی میکند. مثلاینکه جنون دقیقاً در ادوار مختلف چه معنایی داشته و با روی کار آمدن چه گفتمانی تبدیل به یک معضل جدی میشود. بخش اعظم تاریخ جنون به بحث حول چگونگی شکلگیری مکانهایی برای نگهداری دیوانگان اختصاص دادهشده است.
نکتهی قابلتوجه اینکه این سازمانیابی دقیقاً در قرن هجدهم، یعنی قرن روشنگری صورت میپذیرد نقطهای از تاریخ که گفتمان عقلانیتْ محور بر عصر روشنگری حاکم است؛ بنابراین مفاهیم در گفتمانها و درواقع در دل مناسبات و جوانب گوناگون تاریخی است که معنا پیدا میکنند و این معنابخشی وجهی ارزشگذارانه و تعینبخش دارد که خود بر اساس همان تمایل معطوف به قدرت شکلگرفته است؛ شکلی از سلطه که گفتمانها آن را بر میسازند. محوری که فوکو از برای توصیفِ جوانب تاریخ و همین مناسبات لازم دانست با این تفاوت که عملاً این ارزشگذاریها گرایشی معطوف به قدرت دارند. در این مورد، یعنی در رابطه با تاریخ جنون، اندیشهی حاکم در قرن روشنگری، جنون را که میتوانیم آن را بهخودیخود نحوهی دیگری از زیستِ انسان تلقی کنیم -حداقل اگر نخواهیم آن را نحوهی دیگری از تفکر بدانیم، آنچنانچه مثلاً در آثار مارکی دوساد بروز پیدا میکند، طرد میشود.
دیدگاه ساختارگرایانه فوکو
از طرف دیگر رویکرد فوکو به تاریخِ مفاهیم را اساساً میتوان رویکردی ساختارگرا دانست: فوکو در دیرینهشناسی دانش که میتوان آن را مهمترین اثر فلسفیاش دانست مینویسد: «تاریخ یک مفهوم تاریخ ظریف شدن تدریجی آن، عقلانیت پیوسته فزایندهی آن و درجهی انتزاع آن نیست، بلکه تاریخ حوزههای گوناگون برساخته شدن و اعتبار آن است، تاریخ قواعد متوالی کاربرد آن و تاریخ محیطهای نظری بس گانه است که تدوین این مفهوم در آنها دنبال میشود.»[3] و همچنین در جای دیگر مینویسد: «توصیف سنتها و توصیف پیوستگیهای فرهنگی در مورد آنها مناسب نیست، بلکه جا دارد که انسجامهای درونی، آکسیومها، زنجیرههای استنتاجی و سازگاریهای آن توصیف شوند.»[4] این شکل از اندیشه است که فوکو را در جلگهی فیلسوفان پسا مدرنیست قرار میدهد.
اهمیت مناسبات و ساختار اندیشهها، از مؤلفههای مهمی است که فلسفهی معاصر را وارد عرصهی تازهای کرد. طوری که این بار پرداخت به تاریخِ مفاهیم نه صرفاً بررسی تکاملی و محتوایی آنها بلکه در نظر آوردن آنها در فضاها و مناسباتی است که همهی انگارهها را متعین ساختند. ازاینرو درک دقیق اندیشههای فوکو نیازمند درک درستی از فلسفههای معاصر است. در اینجاست که فوکو به مناسبات اخلاقی و ارزشمدارانهی دانش پزشکی میپردازد. اینکه پزشک یا روانکاو صرفاً برای بیمارش دارو تجویز نمیکند، بلکه درواقع این پزشک است که ریاست تیمارستان را در دست دارد. تیمارستان بهعنوان یک نهاد ظهور میکند که دارای یک گفتمان خاصْ زیر سیطرهی مناسبات و قوانین خاصی است که به پزشک اهمیتی ورای اینها میدهد. پزشکی بهعنوان یک نهادِ معطوف به قدرت وارد عرصه میشود. فوکو فصلهای آخر تاریخ جنون را به بررسی همین مهم میپردازد: اینکه پزشکان چه نقش تعیینکنندهای در صورت بخشی به مفهوم جنون ایفا کردهاند.
منابع
[1] discoursive
[2] فوکو، میشل، تاریخ جنون، ترجمهی فاطمه ولیانی، نشر هرمس، چاپ چهارم، تهران ۱۳۸۴، ص ۱
[3] فوکو، میشل، دیرینهشناسی دانش، ترجمهی نیکو سرخوش و افشین جهاندیده، نشر نی، تهران ۱۳۹۲، ص ۱۱
[4] همان، ص ۱۲