شخصیت و «تحلیل رفتار متقابل»
«بیرون خبری نیست نگاهی به درون کن
جز تو دگری نیست، سلامی به درون کن»[i]
زهره پیرحیاتی. دانشجوی دکتری روانشناسی دانشگاه تهران
برای مطالعه روی شخصیت و «تحلیل رفتار متقابل» در رویکردهای تطبیقی پژوهشی اغلب پژوهشگر به دنبال راهکاری است . تا بتواند با ابزارهای گوناگون خود بستری را فراهم آورد که مخاطب در نخستین نگاه خود دارای یک جمعبندی ازآنچه یک پژوهش ارائه میدهد، گردد.
در پژوهش زیر نیز تطبیقی بین دو اندیشه از دو متفکر یعنی «نیچه و برن» در باب شخصیت، ارائه گردیده است. بر این پایه ابتدا به بحث شخصیت از منظر تحلیل رفتار متقابل پرداخته و سپس آن را با تفکر نیچه تطبیق خواهیم داد.
شخصیت از نگاه اریک برن
«تحلیل رفتار متقابل فهمیدن این واقعیت است که کدامیک از سه قسمت شخصیت شما این تبادل رفتار را شروع میکند و کدامیک از سه قسمت شخصیت من پاسخ میدهد. «تحلیل رفتار متقابل» بر این اساس است که همهی ما سه شخصیتیم در یک قالب.
گاهی مانند بچهی کوچک رفتار میکنیم که درگذشته بودیم، گاهی بهصورت والدی که حرکاتش شبیه حرکاتی است که در والدین خود مشاهده میکردیم . گاهی نیز مانند فردی واقعیتگرا که اطلاعاتی را کسب میکند و آن اطلاعات را به جریان میاندازد .
فکر میکند و تجزیهوتحلیل میکند و پیشبینی میکند و احتمالات را تخمین میزند و تصمیم میگیرد و مسائل را حل میکند با در هرلحظه از زندگی خود، دریکی از این سه حالت هستیم. در یک آن میتوانیم از یکی به دیگری تبدیل شویم.
تغییر
در این تغییر، همهچیز ما نیز تغییر میکند: ظاهر جسمی، صدا، طرز تنفس و کلمات و حرکات و… این حالتها نقش نیست بلکه واقعیت است . هر حالت از طریق باز نواخت رویدادهای ضبطشده درگذشته . متضمن اشخاص واقعی و زمانهای واقعی و مکانهای واقعی و تصمیمهای واقعی و احساسهای واقعی ایجاد میشود»[ii].
از همین منظر کودک – والد – بالغ میتواند با سه دگردیسی «جان» که نیچه عنوان کرده است قابل تطبیق باشد: شتر، شیر و کودک.
تطبیق شخصیت از نگاه برن و نیچه
جان نیرومندِ بردباری را که در او شکوهیدن خانه کرده است. نیرویاش آرزومندِ بارِ گران است و گرانترین بار- جان بردبار میپرسد: گران کدام است؟ . و اینگونه چون شتر زانو میزند و میخواهد که خوب بارش کنند.»[iii]
نیچه دربارهی سه دگردیسی جان در کتاب ارزشمندش به نام «چنین گفت نیچه» از تغییر جان از شتر به شیر و درنهایت به کودک اینچنین سخن میراند . که قابل تطبیق با سهبعدی از شخصیت است که «اریک برن» مطرح کرده است . «جان را بسی چیزهای گران هست.
مفهوم جان
این جانی که نیچه از آن سخن میگوید با «والد» قابل تطبیق است «والد» همان باید نبایدهای زندگی ماست که بر ما از سوی والدین و جامعه تحمیل گردیده . همان قوانین دست و پاگیر که تحکم بیشازاندازهی آنها بر ما سبب میگردد همچون شتر مطیع و باربر گردیم.
بهعبارتدیگر: «والد شامل ضبطهایی است ازآنچه انسان کوچک، طی دورانی که ما آن را پنج سال اول زندگی مینامیم، از اعمال و حرکات پدر و مادر خود (جانشین آنها) دیده است»[iv]
این اعمال در حقیقت همان بارهایی هستند که والدین و دیگران بر دوش ما میگذارند بدون توجه به ظرفیت و خواستههای ما و دستآخر ایجاد بیشماری اختلالات در افراد جامعه.
عقیده ثورو
به قول ثورو: «مواظب همهی کارهایی که نیاز به لباس تازه دارد، باشید.»[v] ثورو نیز بهنوعی از این مطلب حمایت میکند که اگر تو ظرفیت انجام کاری را نداری و بر تو تحمیل شود خطرناک است . چراکه گم میشوی در آن لباس گشاد یا خرد میشوی در آن لباس تنگ!
نیچه نیز به شکلی زیبا دگردیسی شتر به شیر را به تصویر میکشد: «اما در دنجترین صحرا دگردیسی دوم روی میدهد: اینجاست که جان، شیر میشود و میخواهد آزادی فرا چنگ آورد و سرور صحرایِ خود باشد.»[vi]
این همان بالغ شدن در تحلیل رفتار متقابل است یعنی فرد از والد درون (چرایی) به سمت بالغ (چگونگی) پیش میرود . یعنی میخواهد بر اساس فکر و خواستههای درونی خویش به جلو حرکت کند و یا بهنوعی شاید به ندای درون خویش گوش فرا میدهد.
آنچنانکه برن میگوید: «بالغ چگونگی را فراهم میآورد و در این رهگذر ازآنچه کودک از والدین آموخته است، بسیار بهرهگیری میکند.
بالغ
شخص در حالت «بالغ» فکور و عاقل و در زمان و مکان (اینجا و اکنون) به نظر میرسد. بالغ از حس کنجکاوی درونی طفل سرچشمه میگیرد و رشد میکند. بالغ و کودک هردو از درون سرچشمه میگیرند . حالآنکه والد از عوامل بیرونی ناشی میشود. یکی از وظایف مهم «بالغ» امروز کردن والد است.»[vii]
در بعد سوم شخصیت یعنی کودک درون بخشی از وجود ماست که تخیل و تجسم و خلاقیت از آن منشأ میگیرد؛ بخشی که شفقت و مهربانی در ما ایجاد میکند نسبت به خود و دیگری . بخشی که زندگی کردن را به ما میآموزد بدون قید و شرط! و نیچه به زیبایی آن را توصیف میکند: «اما برادران بگویید، چیست آنچه کودک تواند و شیر نتواند؟ چرا شیرِ رباینده هنوز باید کودک گردد؟
کودک
کودک، بیگناهی است و فراموشی، آغازی نو، یک بازی، چرخی خودْچرخ، جنبشی نخستین،آری گفتنی مقدس.آری، برادران، برای بازیِ آفریدن به آری گفتنِ مقدس نیاز هست: جان اکنون در پیِ خواست خویش است. آن جهان – گم- گرده، جهان خویش را فرا چنگ میآورد.»[viii]
کودک درون خودجوش بازی میکند و بازیگر نقش خود در زندگی است نه دیگری؛ کودک در حال زندگی میکند بدون نگرانی نسبت به گذشته و یا ترس از آینده؛ کودک درون گویی هنوز در «باغ عدن» به سر میبرد. هریس میگوید: «کودک لذت و غم هر دو را به یک اندازه در خود دارد.
کودک سرشار از آرزوهاست. بیشتر آنچه ما میخواهیم انجام دهیم از کودک سرچشمه میگیرد. کودک لذتبخشترین جنبهی شخصیت ماست، یا میتواند باشد، البته اگر آزاد باشد که بتواند مبتکر و خلاق و خودجوش باشد.»[ix].
منابع
[i]. اول یار، محمد پیرحیاتی (مونس)، مترجم مهدی افشار، انتشارات واژه آرا، ص 13.
[ii]. ماندن در وضعیت آخر، امی ب. هریس و تامس ا. هریس، ترجمهی اسماعیل فصیح، نشر فاخته، ص 24.
[iii]. چنین گفت زرتشت، فردریش نیچه، مترجم داریوش آشوری، نشر آگه، ص 337.
[iv]. ماندن در وضعیت آخر، امی ب. هریس و تامس ا. هریس، ترجمهی اسماعیل فصیح، نشر فاخته، ص 23.
[v]. همان منبع، همان صفحه.
[vi]. چنین گفت زرتشت، فردریش نیچه، مترجم داریوش آشوری، نشر آگه، ص 37
[vii]. ماندن در وضعیت آخر، امی ب. هریس و تامس ا. هریس، ترجمهی اسماعیل فصیح، نشر فاخته، ص 45.
[viii]. چنین گفت زرتشت، فردریش نیچه، مترجم داریوش آشوری، نشر آگه، ص 39.
[ix]. ماندن در وضعیت آخر، امی ب. هریس و تامس ا. هریس، ترجمهی اسماعیل فصیح، نشر فاخته، ص 28.