خوابهایی که میبینیم از دیدگاه روانکاوان چه تحلیلی دارند؟

کشف حرف‌های ناگفته‌ی درمان‌جو (انگار خودم رو لو دادم!)

(برای مطالعه مقالات قبلی با این موضوع به شماره های قبلی ماهنامه روانبنه رجوع کنید.)

سجاد عباس زاده-کارشناس ارشد روانشناسی

یکی از کاربردهای بالینی تحلیل رویا که در شماره دوم سری مقالات تحلیل رویا به آن اشاره شد، روشن شدن جنبه‌هایی از مسائل درمان‌جو برای درمانگر است که آن‌ها را پنهان کرده است که این پنهان کردن می‌تواند به دلایل مختلف ازجمله ترس از قضاوت یا حتی ترس از دست دادن مکانیسم‌های دفاعی ناهمسازی باشد که درمان‌جو خود را برای رها کردنشان آماده نمی‌داند.

به‌عنوان یک مورد جالب، در این شماره به دو رویای خانم 30 ساله‌ای به نام نیلوفر خواهم پرداخت که این جنبه از کاربرد تحلیل رویا را به‌خوبی نشان می‌دهد.

نیلوفر (مادر یک فرزند و به‌تازگی متارکه کرده) که 3 ماه از آغاز درمانش گذشته بود، در این مدت و درروند تحلیل‌ها متوجه شده بود که برای فرار از پذیرش مسئولیت زندگی خود و رشد شخصی‌اش و انجام اقدامات لازم در این راه، به مسیرهای انحرافی و ناکارآمد می‌گریزد، من‌جمله کشش برای برقراری رابطه با مردان ظاهراً قوی و توانمندی که بتوانند او را حمایت نمایند تا بدین‌وسیله از سختی و رنج کار کردن و تلاش کردن رهایی یابد!

بعد از آگاهی نسبت به این فرار خود، نیلوفر شروع کرد به تغییر و اقدامات عملی لازم، اما طبق روال عادی چنین تغییراتی که برای هر انسانی عادی است، بارها در مسیر دچار ترس و پشیمانی می‌گشت و برای فرار از پذیرش آن‌ها نیز دچار بهانه‌جویی و فرافکنی و توجیه می‌شد. نیلوفر سال‌های زیادی از عمر خود را صرف این‌گونه فرارها کرده بود که برای فرهنگ ایرانی این روزها آشناست؛ دعا و جادو، رمّالی، آسترولوژی، فال ورق و قهوه و ای چینگ، کلاس‌های خودشناسی و کیهان‌شناسی و هستی‌شناسی، انواع عرفان‌های شرقی و غربی مثل اکنکار، سرخپوستی تا اشو و صوفی گری، انواع انرژی‌درمانی و چاکرا درمانی و سنگ درمانی تا انواع دوره‌های آموزشی مدعی معجزه‌های کوتاه‌مدت بانام‌های اغواگری همچون رموز جذابیت، رازهای مردانگی یا زنانگی، نبوغ فلان یا قدرت بهمان و… که مثل «قارچ» رشد کرده‌اند و جایگزین تلاش و زحمت صادقانه و مطالعه و برنامه‌ریزی و صبر شده‌اند.

از همین رو وقتی با سختی‌های تغییر مثل تعهد و نظم و تحمل نه شنیدن و از صفر شروع کردن مواجه می‌شد، تمایل شدیدی برای فرار به سمت این‌گونه معجزات بی‌سرانجام پیدا می‌کرد. البته در جلسات قبلی بارها به این مسئله و ریشه‌های این تمایل پرداخته بودیم و خوشبختانه نیلوفر از آگاهی بالایی نسبت به این مسئله برخوردار بود و کفه‌ی دوسوگرایی متمایل به مسئولیت‌پذیری بود.

نیلوفر که به‌تازگی و با کمک آگاهی‌های روند تحلیل، از یک رابطه‌ی مخرب و معیوب که در جهت همان ترس‌های مالی ایجاد کرده بود خلاص شده بود، به‌تازگی شروع به کار در زمینه‌ی موردعلاقه‌اش کرده بود و توانسته بود در مدت کوتاهی پیشرفت قابل‌توجهی کند و درآمدش را چندین برابر کرده و هزینه‌های زندگی خود و فرزندش را نیز تأمین نماید و احساس استقلال و خودباوری و اعتمادبه‌نفس بالایی در خود ایجاد کند.

البته این رشد توسط ترس‌های بیرونی ناشی از شرایط جامعه و غالباً ترس‌های درونی تهدید می‌شد و نیلوفر کماکان تمایل به توسل به راه‌های گریز متافیزیکی و زمینی گهگاهی داشت. هرچند که من گمان می‌کردم از شر این تمایلات خلاص شده‌ایم، چراکه مدت‌ها بود ازاین‌گونه مسائل صحبتی به میان نیامده بود، اما ظاهراً در ذهن او و زندگی خارج از اتاق درمانش، اتفاقاتی در حال روی دادن بود که علیرغم تعهد بالای او به شفافیت و صداقت، بیان‌نشده بود و او آن‌ها را با ناچیزانگاری (Neglection) و دلیل‌تراشی (Rationalization) برای خود، بیان نکرده بود.

در ابتدای یکی از جلسات که مشغول پذیرایی و صرف چای بودیم (من اغلب جلساتم با مراجعین را از سالن و کنار میز پذیرایی آغاز می‌کنم، چراکه به تجربه‌دیده‌ام وقتی هنوز به داخل اتاق اختصاصی نرفته‌ایم، ناخودآگاه شخص بسیاری از مکانیسم‌های دفاعی مختص اتاق درمان را راه‌اندازی نمی‌کند چراکه خیال می‌کند هنوز در فضای مشاوره و تحلیل قرار نگرفته و از جهت دیگر، احساس صمیمیت زیادی در هم‌سفره‌گی وجود دارد که در لایه‌های عمیقی از ناخودآگاه جمعی ما ریشه دارد و این صمیمیت و راحتی ریشه‌دار به برقراری رابطه‌ی درمانی عمیق و صادقانه کمک می‌کند و متعاقباً خود افشایی و شفافیت بالایی را موجب می‌گردد)، نیلوفر شروع به تعریف خواب دیشب خود کرد که علیرغم وضوح این خواب، به نظرش بی‌ربط به نظر می‌رسید (که این بی‌ربط یا مسخره انگاشتن خواب‌ها توسط درمان‌جو اغلب از نشانه‌های اهمیت آن خواب می‌باشد چراکه سانسورچی ذهن توسط مکانیسم دفاعی ناچیز انگاری در حال فرار از به سطح خودآگاه آمدن محتویات تعارض‌آمیز روان است)، نیلوفر رویایش را به شکل زیر برای من بیان می‌کند:

«پاهام قارچ پوستی گرفته بود. می‌خواستم برم داروی درمان قارچ بگیرم، یعنی کوتریمازول، ولی یکی بهم می‌گفت نهههه، برو پماد کلیندامایسین بخر. مکالمه ذهنیم این بود که کلیندامایسین چرک‌خشک‌کن پوستیه، ربطی به قارچ نداره، برای خشک‌کردن جوش‌های پوسته و میدونستم که داروی قارچ کوتریمازوله که باید اونو بگیرم. از طرفی هم به این فکر می‌کردم که خب برم دکتر، ولی اون شخص اصرار داشت با قاطعیت که این پماد رو اگه بزنی خیلی سریع خوب میشی و می‌گفت همچین چیزی دکتر رفتن نداره، درصورتی‌که پاهام پرشده بود از قارچ. بااینکه میدونستم این پماد برای بیماری من نیست ولی گرفتم و در حین استفاده هم عذاب وجدان و تردید داشتم که این خوبم نمی کنه و باید برم دکتر یا کوتریمازول بگیرم.»

با پرس‌وجو از و کمک گرفتن از تداعی‌های بیمار پیرامون نکته‌های اصلی این خواب، به این تحلیل رسیدیم که پاها به‌منزله‌ی نماد اراده و حرکت نیلوفر هستن و قارچ گرفتنشان به معنی مشکلی در اراده و اقدام‌های عملی او وجود دارد که با واقعیت زندگی این روزهای او مطابقت دارد.

از او پرسیدم که درمانگر یا پزشکی که این روزها به وی مراجعه می‌کند و با توجه به اشاره ضمنی در خواب، می‌داند که راه‌های درمانش یا داروهایش درست هستند چه کسی می‌تواند باشد! که نگاهش متوجه من شد و نیز با اشاره به آن شخص غریبه که علیرغم تذکر منطقش به حرفش نصیحت اشتباهش گوش می‌دهد و اشاره به تردید بین دو مسیر درمان، یعنی گوش دادن به شخص غریبه‌ی غیرمتخصص (که حتی نیلوفر خودش نیز به‌نوعی می‌دانست که داروی مورد تجویزش اشتباه است) و رفتن نزد پزشک و درمان صحیح که رویایش به آن‌ها اشاره می‌کند، نیلوفر با خنده این جمله را بیان کرد: «انگار خودمو لو دادم!»

سپس بیان کرد که «مدتی ست می‌خواستم در کنار روان‌درمانی از دعا و باطل کردن طلسم و این قبیل چیزها استفاده کنم تا زودتر به خواسته هام برسم! ولی خود درگیری داشتم برای انتخاب این مسیر، از طرفی هم نمی‌خواستم به درمانگرم بگم و می‌خواستم خودم یه جوری حل کنم و به نتیجه برسم»

 

بعدازاین آشکارسازی و تحلیل انگیزه‌های او، به باقیمانده ترس‌ها و اضطراب او رسیدیم از نرسیدن و شکست خوردن و تنهایی در مسیر که با یادآوری مسیر پشت سر گذاشته و موفقیت‌های به‌دست‌آمده و همچنین مواجهه عاطفی با این حس‌ها از طریق هیپنودرام و برون‌ریزی هیجانات سرکوب‌شده، نیلوفر به بینش و عواطف و خیال‌پردازی‌های سازنده‌ای از مسیر پیش رو و چشم‌انداز کلی زندگی‌اش دست‌یافت که این تأثیرات در رویای بعدی‌اش به‌وضوح نمایانگر شد:

 

«یه جایی بود مثل قبرستان، من به تو (درمانگر) گفتم میخوام برم داخلش، برم ببینم و تو با لبخند رضایت بهم گفتی، برو و ببین. رفتم داخل قبرستان، قبرها به حالت مسیحی بود، سنگ‌قبرهای ایستاده، هر طرف رو میدیدم اسم «نیلوفر» بود، یه عالمه نیلوفر که خاک شده بودن، ولی انگار بعضی از سر هاشون رو میدیدم، جمجمه که یعنی واقعاً مرده ن، با یه آسودگی خاطر همه رو دیدم. یه گوشه، سمت چپ بود، یه کودک فرشته دیدم، یه مجسمه، به رنگ سفید و آبی آسمونی، بال هم داشت، رفتم نزدیکش یهو جون گرفت، تبدیل به فرشته واقعی شد، در حال چرخش، رو به بالا، دوباره نیلوفر بود، با یه حس رهایی، شعف و سپاسگزاری…بهت نگاه کردم، یه لبخند رضایت داشتی و اونجا دائم به این فکر می‌کردم که اینا رو یادم نگه‌دارم که تو جلسه برات تعریف کنم، متوجه بودم که این رویاست و نباید فراموشش کنم.»

نیلوفر در توضیح این خواب اضافه کرد که: بعد از جلسه قبلی مشاوره و قبل از دیدن این خواب، با تمام وجود تصمیم گرفتم و تو دفترم هم نوشتم که به‌کلی فال، سحر و جادو، دعانویس و طلسم رو از ذهنم و زندگی‌ام پاک می‌کنم و خودم مسئولیت زندگی‌ام رو به عهده می‌گیرم، محکم و باشهامت قدم برمی‌دارم و آینده مو می‌سازم.

پیام رویای دوم با توجه به روند درمانی نیلوفر که به آن اشاره شد و تغییراتش و با توجه به حس‌هایی که در خواب داشته کاملاً مشهود است، هرچند این رویا به لحاظ نماد شناسی جالب‌توجه است اما مهم‌تر از نماد شناسی و تحلیل، لازم میدانم به نکته‌ی کلیدی «پیوستار بودن رویاهای درمان‌جویان» اشاره‌کنم که درمانگر را از غرق شدن بیش‌ازاندازه در تفسیر جزئیات و نمادهای یک رویای منفرد نجات می‌دهد و به صورتی عمل‌گرایانه‌تر و کارآمدتر با «تحلیل روند رویاها» به‌جای «تحلیل هر رویا به‌صورت منفرد» او را در به‌کارگیری این ابزار بسیار قدرتمند و حیاتی در شناخت لایه‌های عمیق روان توانمند می‌سازد.

 

 

 

[yasr_visitor_votes readonly="false"]

ارسال دیدگاه

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *