مدیریت کارآمد چه مولفه هایی دارد و نقش توانمندی فردی در آن چیست؟

توانمندی‌های فردی، شمال واقعی و مدیریت کارآمد

(بر اساس مدل کاربردی بیل جرج)

علیرضا سعادت. دکتری مدیریت بازرگانی

آیا می‌دانید هدف زندگی و مسیر هدایت شغلی شما چیست و چه زمانی با خودتان کاملاً صادق هستید؟

مسیر راستین هدایت شغلی مانند قطب‌نمایی درونی است که در سرتاسر زندگی شما را با موفقیت هدایت می‌کند؛ و نشان می‌دهد که در اعماق ضمیرتان چه انسانی هستید. از این مفهوم تحت عنوان شمال حقیقی نام می‌بریم، این تعبیر در ابتدا توسط بیل جرج[1] در حوزه رهبری مؤثر و اصیل معرفی شد.

شمال حقیقی نقطه مسیریابی شماست – نقطه ثابت شما در چرخ گردون فلک- که به شما کمک می‌کند به‌عنوان یک رهبر در مسیر درست حرفه و تخصص خود باقی بمانید. شمال حقیقیِ شما بر مبنای مهم‌ترین چیزها، گرامی‌ترین ارزش‌ها، انگیزه‌ها و احساسات و خاستگاه‌های رضایت در زندگی شما شکل می‌گیرد. شمال حقیقی درست همانند نقاط قطب‌نما در جهت یک‌قطب مغناطیسی، شما را به‌سوی هدف می‌کشاند.

زمانی که از قطب‌نمای درونی‌تان پیروی می‌کنید، هدایت و رهبری شما اصیل خواهد بود و مردم به‌طور طبیعی خواهان پیوستن به شما خواهند شد. اگرچه ممکن است دیگران شما را راهنمایی کنند یا بر شما تأثیر بگذارند، اما حقیقت شما برگرفته از داستان زندگی‌تان است و تنها شما می‌توانید آن را معین کنید.

چگونه به رهبری درست برسم؟

لازمه‌ی کشف شمال حقیقی، تعهد و یادگیری مستمر در تمام طول حیات است. هرروز، همچنان که در دنیا آزموده می‌شوید، مشتاقانه می‌آموزید در آیینه به خود نگاه کنید و به شخصی که می‌بینید و زندگی که انتخاب کرده‌اید احترام بگذارید. برخی روزها بهتر از روزهای دیگر خواهند بود، اما مادامی‌که با خود صادق هستید می‌توانید با دشوارترین شرایط زندگی نیز مقابله کنید.

ممکن است جهان انتظارات کاملاً متفاوتی از شما داشته باشد. صرف‌نظر از این‌که یک تیم کوچک را رهبری می‌کنید یا در رأس یک سازمان قدرتمند قرار دارید، تحت‌فشار نیروهای بیرونی برای پاسخگویی به نیازهایشان و وسوسه‌ی پاداش انجام آن نیازها خواهید بود. این فشارها در کنار وسوسه‌ها می‌توانند موجب انحراف شما از شمال حقیقی‌تان شوند. البته زمانی که بیش‌ازحد از مسیر دور ‌شوید، قطب‌نمای درونی به شما می‌گوید که یک جای کار ایراد دارد و نیاز به تغییر جهت دارید تا به مدیریت کارآمد برسید.

مقاومت در برابر فشارها و انتظارات مداومی که بر سر راه شما قرار می‌گیرند و اتخاذ رفتار اصلاحی در موقع لزوم، نیازمند شجاعت و عزم راسخ است.

سارا لی[2] مدیرعامل شرکت برندا بارنز[3] می‌گوید:

 «مهم‌ترین چیز در رهبری، شخصیت و ارزش‌های شماست که زندگی شما را هدایت می‌کند».

اگر تحت هدایت قطب نمایی درونی باشید که معرف شخصیت شما و ارزش‌هایی است که تصمیمات شما را تعیین می‌کنند، موفق خواهید بود. بگذارید ارزش‌هایتان اعمال شما را هدایت کنند و هرگز قطب‌نمای درونی‌تان را گم نکنید، زیرا همه‌چیز سیاه یا سفید نیست. نواحی خاکستری بسیاری در کسب‌وکار و مسیر حرفه‌ای شما وجود دارند.

 

هنگامی‌که هم‌راستا با خود واقعی‌تان باشید، انسجامی بین داستان زندگی و هدایتتان در مسیر پیدا خواهید کرد. همان‌طور که ویلیام جیمز[4] روانشناس، یک قرن پیش نوشت: «اغلب تصور می‌کنم بهترین شیوه برای تعریف شخصیت فرد، جستجوی نگرش ذهنی یا اخلاقی خاصی است که به‌وسیله آن فرد عمیقاً و شدیداً احساس فعال و زنده‌بودن می‌کند. در چنین مواقعی، ندایی درونی وجود دارد که به سخن درمی‌آید و می‌گوید: این منِ واقعی است.»

آیا می‌توانید زمانی را به یاد بیاورید که بشدت احساس زنده‌بودن کرده‌اید و می‌توانستید با اطمینان بگویید: «این منِ واقعی است؟» اگر قادر به چنین کاری بوده‌اید، هم‌راستا با شمال حقیقی خود و آماده برای هدایت صحیح دیگران قرار داشته‌اید.

 

بحران مدیریت

امروزه خلائی بزرگ در مدیریت کلان- در کسب‌وکار، سیاست، حکومت، آموزش، مذهب و سازمان‌های غیرانتفاعی- وجود دارد. بااین‌حال ازنظر وجود افرادی باصلاحیت مدیریت کارآمد هیچ‌گونه کمبودی وجود ندارد.

مشکل این است که ما مفهومی نادرست از مؤلفه‌های مدیریت کلان سازمان‌ها داریم که به‌دقت توسط رهبران رده‌بالا هدایت می‌شود. این استاندارد گمراه‌کننده اغلب منجر به رسیدن افراد اشتباه به نقش‌های مهم رهبری می‌شود.

مدیران عالی در داخل سازمان‌ها وجود دارند که تنها منتظر فرصتی برای رهبری هستند. بااین‌حال، در اکثر سازمان‌ها افراد احساس می‌کنند که اجازه هدایت کلان را ندارند و برای انجام این کار نیز موردتقدیر قرار نمی‌گیرند. هدفِ شمال حقیقی، کمک به شما برای کشف رهبری راستینتان است تا بتوانید درحالی‌که به سمت جلو گام برمی‌دارید و مجموعه خود را به‌پیش می‌برید خودِ واقعی‌تان باشید.

در دهه 1380، از نزدیک شاهد انتخاب افراد اشتباه برای مدیریت شرکت‌های بزرگ بودم. هیئت‌مدیره‌های شرکت‌ها تحت‌فشار برای به حداکثر رساندن درآمدهای کوتاه-مدت، اغلب رهبران را بجای شخصیت بر اساس کاریزما، بجای ثبات بر اساس شیوه‌ی آن‌ها و بجای صحت و درستی بر اساس تصویر آن‌ها انتخاب می‌کردند.

هنگامی‌که شرکت‌های بزرگ با مشکل مواجه شدند، شدت بحران رهبری به‌طور ناراحت‌کننده‌ای مشخص بود و موجب کاهش گسترده اعتماد به مدیران عالی کسب‌وکار شد. ممکن است تعجب کنید اما من نگرانی چندانی بابت افراد قانون‌شکن ندارم. سیستم حقوقی ما در مواجهه با آن‌ها کارآمد بوده است.

نگرانی من مدیران عالی کسب‌وکار قدرتمندی‌اند که در ازای نفع شخصی مایل به فشار بر بازار هستند. آن‌ها بینش شمال حقیقی خود را گم‌کرده‌اند و با تمرکز بر ترفندها و سودهای بادآورده بجای استقرار طولانی‌مدت سازمان‌هایشان، شرکت‌های خود را در معرض خطر قرار می‌دهند. بسیاری از کسانی که شکست‌خورده‌اند با پرداخت‌های مالی هنگفتی از صحنه کنار رفته‌اند.

نتیجه‌ی این امر از بین رفتن اعتماد بین کارکنان، مشتریان و سهامداران بود، به‌طوری‌که اعتماد عمومی به مدیران عالی کسب‌وکار به پایین‌ترین سطح در چند دهه‌ی اخیر تنزل کرد. اعتماد مهم‌ترین چیز در کسب‌وکار است، زیرا موفقیت به اعتماد مشتریان به محصولاتی که می‌خرند، اعتماد کارمندان به مدیران ارشدشان، اعتماد سرمایه‌گذاران به مجریان سرمایه‌گذاری و اعتماد عمومی به سرمایه‌داری وابسته است.

یادگیری از رهبران اصیل

خلأ مدیریت کارآمد عمدتاً از درک اشتباه مؤلفه‌های رهبر کارآمد ناشی می‌شود. طی پنجاه سال گذشته، پژوهشگران به‌منظور تعیین دقیق شیوه‌های هدایت سازمان، ویژگی‌ها، یا خصایص فردی رهبران بزرگ بیش از هزاران تحقیق انجام داده‌اند؛ اما هیچ‌یک از این تحقیقات قادر به ارائه‌ی نمایه‌ی واضحی از رهبر ایده‌آل نبوده است. خدا را شکر. اگر پژوهشگران قالبی برای شیوه رهبری ارائه می‌کردند، مردم تا ابد در تلاش برای تقلید از آن بودند. این امر آن‌ها را به پرسونا تبدیل می‌کند و دیگران آن‌ها را از طریق این پرسونا می‌بینند.

واقعیت این است که هیچ‌کس نمی‌تواند با تلاش برای شبیه دیگری شدن، اصیل و راستین باشد. بی‌شک می‌توانید از تجربیات دیگران بیاموزید، اما با تلاش برای شبیه آن‌ها شدن به‌هیچ‌وجه نمی‌توانید موفق بشوید. مردم زمانی به شما اعتماد می‌کنند که واقعی و اصل باشید، نه بدلی و تقلیدی. همان‌طور که دکتر ریتا کلارک کینگ گفته است، «اگر قصد دارید شبیه کس دیگری بشوید، تبدیل به شخصی مقلد می‌شوید زیرا گمان می‌کنید این چیزی است که مردم از شما می‌خواهند. شما هرگز تبدیل به ستاره‌ای با تفکری خاص نخواهید شد؛ اما با دنبال کردن احساسات خود می‌توانید تبدیل به ستاره‌ای-تکرار ناپذیر- شوید.»

پس از مصاحبه با مدیران ارشد موفق، معتقدیم دلیل ناتوانی مطالعات آکادمیک در ارائه‌ی نمایه‌ای از یک رهبر ایده‌آل را فهمیده‌ایم. مدیران کلان انسان‌های به‌شدت پیچیده‌ای هستند، افرادی با ویژگی‌های خاص که نمی‌توان به‌درستی آن‌ها را با فهرستی از خصایص یا ویژگی‌ها توصیف کرد. این مدیران با داستان زندگی منحصربه‌فردشان و روش شکل دادن به زندگی برای کشف علاقه‌مندی‌ها و هدف رهبری‌شان تعریف می‌شوند.

این افراد صفت، توانایی یا شیوه‌ی عمومی را مسبب موفقیتشان نمی‌دانند. بلکه، توانایی مدیریت کارآمد آن‌ها از داستان زندگی‌شان نشاءت گرفته است. آن‌ها با محک مداوم خود از طریق تجربیات دنیای واقعی و با بازگویی داستان زندگی‌شان برای درک خود واقعی‌شان احساسات خود را رها و هدف رهبری‌شان را کشف کرده‌اند و بجای آنکه برای مدیر عالی شدن منتظر رسیدن به رأس بمانند، از هر فرصتی برای پرورش خود استفاده کرده‌اند. همه آن‌ها با امتحان‌هایی مواجه شدند که برخی از آن‌ها بسیار دشوار بوده است. بسیاری این‌طور بیان کردند که این تجربیات، در کنار افرادی که به پیشرفت آن‌ها کمک کرده‌اند، دلایل اصلی موفقیتشان بوده‌اند. بدون استثناء، تمام این مدیران معتقد بودند که اصیل بودن موجب کارآمدی و موفقیت بیشتر آن‌ها شده است. تجربیات آن‌ها در مسیر تبدیل‌شدن به مدیرانی اصیل هم‌راستا با تجربیات شخصی من است: مدیریت و راهبری موفق نیازمند پرورش و رشد آگاهانه و صادق بودن با داستان زندگی‌تان است.

مخلص کلام این است: می‌توانید قدرت رهبری راستین خود را همین‌الان کشف کنید.

  • مجبور نیستید با ویژگی‌ها یا خصایص یک رهبر متولدشده باشید.
  • مجبور نیستید منتظر اجازه دیگران بمانید.
  • مجبور نیستید در رأس کسب‌وکار خود باشید.
  • شما می‌توانید یک گام به جلو بردارید و در هر نقطه از زندگی‌تان مدیریت کارآمد کنید.

اغلب مردم احساس می‌کنند برای مدیریت موفق باید دارای قدرتی باشند که ناشی از اقتدار است اما تنها چیزی که لازم است یافتن علاقه‌مندی‌ است.

در ادامه این سلسله مقالات تلاش خواهیم کرد تا با مدل مقایسه‌ای و بررسی علل و شیوه‌های موفقیت مدیران عالی به نشانه‌ها و رویکرد مؤثر در مدیریت اصیل و کارآمد بپردازیم تا از این طریق پیوند بین لزوم پرداخت علمی به حوزه روانشناسی و توسعه توانمندی‌های مدیریتی در فرد را مورد کنکاش قرار داده به الگویی کاربردی برای مدیران جوان و جویای کامیابی در کسب و کار دست‌یابیم.

 

این مقاله در شماره هفدهم ماهنامه تخصصی روانبنه به چاپ رسیده است.

[1]Bill George

[2] Sara Lee

[3] Brenda Barnes

[4] William James

[yasr_visitor_votes readonly="false"]

ارسال دیدگاه

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *