مادر مبتلا به اختلال شخصیت مرزی
مادر مبتلا به اختلال شخصیت مرزی: خطوط مرزی واقعیت مجزای فرزندشان را انکار می کنند و ناخواسته او را به چالش می کشانند.
خطوط مرزی به دنبال حمایت و تأیید از فرزند خود هستند که هرگز نمی توانند از والدین خود دریافت کنند.
کودکی دچار شک و تردید می شود و نمی تواند به حقیقت تجربه شخصی خود اعتماد کند.
زمانی که بزرگ شدند، باید ادعا کنند که اقتدار بزرگسالی خود را دارند تا آزادانه انتخاب های حیاتی برای رفاه خود داشته باشند.
یکی از مشکل سازترین جنبه های داشتن یک مادر مبتلا به اختلال شخصیت مرزی، برخورد با نوسانات عاطفی آنهاست. با حرکت به داخل و خارج از حالتهای من یکپارچه ضعیف، غیرممکن است که بدانیم چه چیزی باعث میشود که آنها از مثلاً یک شخصیت مراقبتکننده به رفتار متضاد (و بهطور تدریجی کودکانه) مراقبتگر منتقل شوند.
به نظر می رسد که با یک رژه بی پایان – یا بالماسکه – از نماهای ناسازگار مواجه شده اید. و بیش از هر چیز دیگری، چیزی که همه ما در بزرگ شدن به آن نیاز داریم این است که بدانیم از والدینی که در درجه اول به آنها وابسته هستیم چه انتظاری داشته باشیم. به طور معمول، آن والدین مادر ما هستند.
متأسفانه، با این حال، این بیشتر یک بازی حدس زدن است. نمیتوانید پیشبینی کنید که کدام مادر بعدی را نشان میدهد، شما را گیج و مضطرب میکند. یا اگر جرات دارید به خودتان اعتراف کنید، با ناامیدی فریب خورده و عصبانی هستید. شما نمی توانید بدانید که باید برای کدام جعل هویت مادری آماده شوید.
از قضا، برخلاف اینکه فرزند بدشانس والد (یا والدین) مبتلا به اختلال شخصیت خودشیفته (NPD) هستند، خطوط مرزی معمولاً کاملاً قادر به احساس عشق واقعی به فرزند خود هستند. اما مسلماً مشروط است زیرا نیازهای برآورده نشده خود والدین از دوران کودکی گاهی آنها را مجبور می کند که شما را به عنوان اطمینان یا عشق بی قید و شرطی که در دوران بزرگ شدن به شدت از دست داده اند در نظر بگیرند.
آنچه در زندگی با یک مادر مبتلا به اختلال شخصیت مرزی سازگار است، تقریباً با همه افراد دیگر ناسازگار است.
برخی از برجسته ترین ویژگی های اختلال شخصیت مرزی در ادامه می آیند. این ویژگیها به طور خاص به هزینههای بیش از حد داشتن – یا بهتر است بگوییم، تلاش برای داشتن – یک رابطه صمیمی با نزدیکترین فرد به شما، اما بهطور نامحدود دور از دسترس، اشاره میکنند.
در پایان، درست همانطور که مواهب ژنتیکی اختلال شخصیت مرزی و موارد احتمالی محیطی باعث اختلال در رشد سالم آنها شد، فرزندان آنها نیز اغلب روابط غیر مادرانه خود را خراب می کنند زیرا احساس می کردند باید خود را “برنامه ریزی” کنند تا در محیط بی نظم و آشفته خودشان قرار بگیرند.
حتی پس از اینکه آنها خانه را ترک می کنند، والدین مبتلا به اختلال شخصیت مرزی آنها به شدت در سر آنها غوطه ور شده است. در حالی که اکنون می توان برنامه نویسی آنها را با خیال راحت تغییر داد، ناخودآگاه و خودکار شده است.
و این تغییر نخواهد کرد مگر اینکه به عنوان پیش نیاز، دوستان صبور، پایدار و قابل اعتماد پیدا کنند. یا به یک درمانگر مراجعه کنید که به درستی آنچه را که هنوز درگیر آن هستند شناسایی کند و به آنها کمک کند تا در نهایت آن را رها کنند.
در اینجا چهار زمینه از سازگاری نوجوانان با مادران مبتلا به اختلال شخصیت مرزی وجود دارد که باعث می شود بچه ها خود را بد نگاه کنند و بعداً روابط شخصی و حرفه ای آنها را طلسم منفی کنند.
بی ثباتی عاطفی و ناامنی
مادران مبتلا به اختلال شخصیت مرزی که قادر به کنترل احساسات خود نیستند، به سختی می توانند الگوهای بدتری برای فرزندان خود باشند. کودکان یاد میگیرند که احساسات خود را کنترل کنند، زیرا والدینی که به آنها کمک میکنند چیزها را از دیدگاهی وسیعتر، متعادلتر و منطقیتر درک کنند، به آنها آموزش داده میشود.
اما مبتلایان به اختلال شخصیت مرزی هایی که در بلوغ دستگیر شدهاند بدون شک به دلیل نقصهای ارثی و آسیبزای خود نمیتوانند خودشان این کار را انجام دهند.
با توجه به محدودیت های انتخاب نشده خود، مبتلایان به اختلال شخصیت مرزی بهترین کار را انجام می دهند. آنها آگاهانه قصد آسیب رساندن به فرزندان خود را ندارند، اما با نقاط کور بزرگی مورد نفرین قرار می گیرند که به راحتی می تواند به فرزندان آنها منتقل شود.
به عنوان مثال، نوسانات خلقی غیرقابل کنترل و شدت بی رویه واکنش های احساسی آنها ممکن است غیرارادی باشد. با این حال، آنها تعدادی را روی فرزندان خود انجام می دهند.
بی مسئولیتی در مراقبت از فرزندان در والدین مبتلا به اختلال شخصیت مرزی
همانطور که قبلاً اشاره شد، مبتلایان به اختلال شخصیت مرزی به روش های مختلفی ناخواسته فرزندان خود را والدین می کنند. هنگامی که آنها تحریک شده و به حالت من در دوران کودکی باز می گردند، می توانند به اشتباه فرزند خود را با یک بزرگسال اشتباه بگیرند.
در نتیجه، آنها – با قدرت تقریباً نامحدودی که بر فرزندان خود دارند – اصرار میکنند که کودک تأییدیهای را به آنها ارائه دهد که هرگز در حضانت والدین غیرمسئول نادان خود دریافت نکردند. علاوه بر این، یا به طور متناوب، ممکن است مسئولیت والدین برای خواهر و برادر کوچکتر خود به کودک واگذار شود.
در نتیجه، چنین کودکانی ممکن است در تلاش خود برای ایجاد احساس استقلال متمایز از این نقش مراقبتی وابسته به متقابل تلاش کنند – نقشی که اکنون آنها را وادار به تجربه یک پوچی درونی آزاردهنده می کند، اگرچه در ابتدا، هویت آنها را در صورت فلکی خانواده تعریف می کرد.
ناتوانی در تأیید افکار و احساسات فرزندشان
مبتلایان به اختلال شخصیت مرزی مشابه افراد دارای اختلال شخصیت خودشیفتگی که به شدت به تأیید دیدگاه فرزندشان نیاز دارند، که به ندرت توسط والدین خود حمایت می شود، زمانی که از احساسات و دیدگاه های فرزندشان جدا می شوند، مشکل زیادی دارند. بنابراین، هنگامی که آنها مجبور می شوند واقعیت فرزندان خود را رد کنند.
نتیجه غم انگیز غفلت آنها این است که کودک دچار شک و تردید به خود می شود و نمی تواند به حقیقت تجربه شخصی خود اعتماد کند. علاوه بر این، کودک – که به طور تصادفی از نظر عاطفی رها شده است – با احساس تحریف شده واقعیت، کاهش اعتماد به نفس و عزت نفس و بی اعتمادی به قضاوت خود باقی می ماند.
این به نوبه خود میتواند مشکلات غیرقابل حلی در برقراری آسان مرزهای معقول با دیگران ایجاد کند. از آنجایی که شناخت ها و احساسات آنها مسیرهای مختلفی را طی می کند، مرزهای آنها منطقی به نظر نمی رسد.
مدلسازی روشهای ناکارآمد مقابله با استرس
از آنجایی که بچهها یاد میگیرند از طریق مشاهده نحوه برخورد والدین مسلط خود با ناامیدیها و شکستها، کنار بیایند، همچنین به شدت در معرض ابتلا به اختلالات روانی همسو با مراقبان خود هستند.
مستعد ابتلا به PTSD پیچیده، که از طریق آشفتگی عاطفی رایج در خانههایشان به آنها منتقل میشود، میتوانند به افرادی تبدیل شوند که گرفتار حالات ناخوشایندی مانند گناه، شرم، اضطراب، یا اختلالات افسردگی هستند. خوردن و سایر اختلالات عملکردی – و (به سختی تعجب آور) تکانشگری، پرخاشگری، لجبازی، و (افسوس) BPD تمام عیار.
دستگاههای مقابلهای بدوی و بینظم مادرشان ممکن است به خودشان تبدیل شوند.
ناگزیر، درست همانطور که قبلاً برای مادر غیرقابل انعطاف آنها صادق بود، آنها ناخودآگاه رفتارهای تلافی جویانه نشان می دهند که تقریباً تضمین شده است که وابستگی های بعدی آنها را به خطر می اندازد.
راه حل این معضل پایدار پیچیده است.
به ندرت راه حل ساده ای برای مشکلات گسترده ای که کودکان مرزی تجربه می کنند وجود دارد. اگر آنها بتوانند، بهطور غیرتدافعی و طولانی، با یک درمانگر بسیار ماهر (در حالت ایدهآل، فردی که در مورد رفتار درمانی دیالکتیکی آگاه است) درگیر شوند و آنچه را که ممکن است به بهترین شکل «فرزندپروری مجدد اصلاحی» نامیده شود، دریافت کنند، در نهایت ممکن است بتوانند باورهای سالمتری را پرورش دهند. نگرش ها و مهارت های ارتباطی غیر قابل دفاع در جوانی.
فراتر از آن، برقراری روابط گرم، حمایتی و قابل درک – از دوستانی که می توانند با خیال راحت به آنها اعتماد کنند – می تواند تغییرات مثبت را به طور قابل توجهی افزایش دهد. یعنی با یک ذهنیت رشد رهایی بخش، می توانند آنچه را که در دوران کودکی برایشان اتفاق افتاده است را به طور کامل درک کنند و شروع به تجدید نظر در احساسات باقی مانده از بی اعتمادی و هوشیاری بیش از حد (بسیار ضروری در بزرگ شدن) کنند.
گروههای حمایتی نیز میتوانند برای کمک به آنها در تغییر برنامهنویسی که دیگر تطبیقپذیر نبوده و عمیقاً در گذشته ریشه دوانده بود، ارزشمند باشند.
در نهایت، با توجه به ارتباط فعلی آنها با مادر مبتلا به اختلال شخصیت مرزی خود، که می تواند به شدت تصمیم تازه یافته شده آنها را به چالش بکشد، آنها باید با دقت بیشتری فاصله عاطفی بیشتری را از او ایجاد کنند (یعنی فرض کنیم که او نیز روی خودش کار نمی کند).
چنین فاصلهای افزایش یافته باعث میشود که او کمتر باعث تحریک آنها شود. و از آنجایی که بعید است که آنها بتوانند ساختار شخصیتی سفت و سخت مادرشان را «لغو» کنند، معمولاً عاقلانه نیست که تلاش کنند.
چیزی که برای آنها منطقی است این است که به آرامی اما مطمئناً اختیاری را که قبلاً نمی توانستند به والدین خود بدهند، از بین ببرند. و آن را با اقتدار بزرگسال خود جایگزین کنند تا در نهایت بتوانند آزادانه انتخاب های حیاتی برای رفاه خود داشته باشند.
لطفا جهت دریافت خدمات روان شناسی و مشاوره با شماره 09010134684 تماس حاصل فرمایید.