والدین گرامی توجه بفرمایند که جهت برقراری ارتباط بهتر با فرزندان خود بایستی که نیازهای عاطفی آن ها را برآورده کنند.

همسویی سبک های عاطفی والدین و کودکان: در مراجعین جوانی که به خوبی تنظیم شده و عملکرد بالایی دارند، الگویی از «روان رنجورها» وجود دارد.

این به دلیل عدم تطابق بین سبک های عاطفی نوجوانان و والدین آنها است.

این می تواند کودکان را به مصرف “غذای” عاطفی ناسالم از همسالان و فرهنگ عامه سوق دهد.

من در چند سال گذشته شاهد ظهور یک الگوی جالب با مراجعان جوان (یعنی معمولاً زیر 25 سال) هستم که با آنها کار می کنم. نکته مثبت این است که همه افراد متفکر، عمیق، محبوب و دلپذیر هستند.

آنها دانش آموزان، ورزشکاران و هنرمندان مجربی هستند. این جوانان با ارزش‌های عموماً سالم هدایت می‌شوند و مصمم هستند که سهم معناداری در جهان داشته باشند.

به عبارت دیگر، در ظاهر، آنها افرادی با عملکرد بالا و سازگار به نظر می رسند که به نظر می رسد در راه زندگی هدفمند و رضایت بخش هستند.

با این حال، در زیر سطح، آنها مبارزه می کنند. هیچ‌کدام به شدت یک اختلال روان‌پزشکی قابل تشخیص نمی‌رسند، اما به نظر می‌رسد همه آن‌ها از چیزی رنج می‌برند که من آن را «نوروزهای ممتاز» می‌نامم. می دانم که دیگر از واژه روان رنجوری در تشخیص اختلالات روانی استفاده نمی شود.

در عین حال، همانطور که من آن را تصور می‌کنم، ماهیت مشکلاتی را که این جوانان (احتمالاً بسیاری مانند آنها) در آمریکای امروزی با آن‌ها دست و پنجه نرم می‌کنند، نشان می‌دهد. که با فرهنگ فراوانی و آرزوی جمعی برای بیشتر خواستن احاطه شده است.

برخی از رایج ترین چالش هایی که آنها با آن مواجه هستند عبارتند از:

عزت نفس ناپایدار،

کمال گرایی،

ترس از شکست،

نیاز به تایید و تایید،

مقایسه اجتماعی منفی،

اشتغال به نتایج و

انتظارات و فشار (هم خود تحمیلی و هم از جانب دیگران).

این چالش‌ها به نوبه خود خود را در آنچه این جوانان فکر می‌کنند، احساساتی که تجربه می‌کنند، نحوه رفتارشان، سطحی که در آن عمل می‌کنند و نحوه تعاملشان با دیگران نشان می‌دهند:

احساس نکردن لایق عشق یا احترام،

عشق مشروط به خود،

خود قضاوتی و انتقاد شدید،

عدم اعتماد به نفس،

خودآگاهی و نگرانی در مورد قضاوت شدن،

بیش از حد فکر کردن، نشخوار فکری و نگرانی،

احساس گناه و شرم،

تحمل کم برای استرس،

حملات مکرر ناامیدی و عصبانیت،

تنظیم عاطفی ضعیف،

احساس تنهایی،

مشکل در ایجاد یا حفظ روابط سالم و

دنبال کردن روابط ناسالم

می توان استدلال کرد که چالش ها و علائمی که توضیح دادم صرفاً بخشی از شرایط انسانی است که همه جوانان باید از آن عبور کنند و من تا حدودی موافقم. تقریباً همه این روزها بارهای عاطفی را از دوران کودکی خود حمل می کنند که برخی از جنبه های زندگی بعدی آنها را ناتوان می کند.

در عین حال، برای کسانی که از این روان رنجورها رنج می برند، معمولاً ارتباط دادن الگوهای ناسالم تفکر، احساسات و رفتاری که در زمان حال از خود نشان می دهند، به جنبه های ناسالم زندگی خانوادگی خود در گذشته بسیار آسان است.

برای مثال، بزرگ شدن توسط والدینی که خودشان کمال گرا، قضاوت کننده یا عصبانی هستند، احتمالاً الگوهای متناسبی را در فرزندانشان ایجاد می کند. و این در واقع مورد بسیاری از مشتریان من است. ما توانستیم این ارتباطات را ببینیم و سپس چمدان عاطفی آنها را “باز کنیم”.

با این حال، برخی از مشتریان من، از جمله یکی از آنها اخیرا، در خانواده‌های دوست داشتنی با والدین حامی بزرگ شدند. هیچ نشانه‌ای از روان رنجورها، بسیار کمتر از بیماری روانی یا فرزندپروری سمی در تربیت آنها وجود نداشت. بنابراین، معمایی که من و آن‌ها باید حل می‌کردیم این بود که این جوانان چگونه به روان رنجوری خود دست پیدا کردند.

من در پذیرش امتناع دائمی یکی از مشتریان (من او را مگان می نامم) از دیدن هر گونه ناسالمی در والدین یا زندگی خانوادگی اش مشکل داشتم (در ابتدا آن را به مقاومت محافظتی او برای اعتراف به اینکه ممکن است پدر و مادرش مسئول مشکلات او باشند، تلقی کردم). ما به حفاری ادامه دادیم، اما نتوانستیم سرنخی در خانواده او پیدا کنیم که بتواند مبارزات فعلی او را توضیح دهد.

سپس، در طی یکی از جلسات استعاری ما، مگان چهار تجلی برای من (و او) داشت که به نظر می‌رسید توضیح می‌داد که عصبیت‌های او از کجا آمده‌اند:

والدینش نیازهای عاطفی او را برآورده نکردند زیرا سبک های عاطفی آنها با سبک های عاطفی او همخوانی نداشت.

این ناهماهنگی باعث شد که او در کودکی احساس کمبود عاطفی کند.

این “گرسنگی” برای برآورده شدن نیازهای عاطفی او باعث شد که او به دنبال تغذیه عاطفی از همسالان خود و فرهنگ عامه رسانه ای ما باشد.

متأسفانه، تغذیه ای که او از این منابع بیرونی دریافت می کرد، “آلوده” بود و منجر به ظهور روان رنجورها شد.

بیایید هر یک از این تحقق ها را با عمق بیشتری بررسی کنیم.

سبک های احساسی ناهماهنگ بودند

مگان یک زن جوان با خلق و خوی بسیار عاطفی است. او همیشه احساسات خود را به شدت احساس کرده است. این آسیب پذیری عاطفی به این معنی بود که او نسبت به نشانه های دنیای بیرون بیش از حد حساس بود.

مگان در کودکی گاهی اوقات عمیقاً تحت تأثیر احساسات خود قرار می گرفت و برای راحتی و دیدگاه از والدینش حمایت می کرد. بدبختی به طور کلی، هر دو والدین او افراد نسبتاً رواقی هستند. اگرچه آنها سعی کردند به مگان آرامش دهند، اما هرگز زندگی عاطفی او را کاملاً درک نکردند و نتوانستند آرامش مورد نیاز او را به او ارائه دهند.

به نوبه خود، مگان هرگز واقعاً احساس نکرد که توسط والدینش درک شده است. به عبارت دیگر، سبک های احساسی مگان و والدینش همسو نبود.

دچار سوء تغذیه عاطفی

به دلیل ناهماهنگی بین سبک عاطفی او و والدینش، رشد عاطفی مگان به اندازه‌ای که می‌توانست به طور کامل یا سریع پیشرفت نکرد. علاوه بر این، نیازهای عاطفی او هرگز به اندازه کافی ارضا نشد، بنابراین باعث شد که او احساس کند از نظر عاطفی تغذیه ضعیفی دارد و حالت نیاز عاطفی او افزایش یافته است.

به دنبال تغذیه عاطفی در جای دیگر

این حالت محرومیت عاطفی باعث شد که مگان در هر جایی که می تواند به دنبال غذا باشد، به ویژه از همسالانش و فرهنگ عامه ما، که این روزها با واسطه اینترنت انجام می شود. متأسفانه، هیچ کدام منبعی برای تغذیه سالم عاطفی نیستند.

همسالان، اگرچه ممکن است به کسی اهمیت دهند، اما عموماً خودمحور هستند و بیش از نیازهای دیگران نگران برآوردن نیازهای خود هستند. به نوبه خود، فرهنگ عامه ما و فناوری مربوط به آن به مردم اهمیتی نمی دهد. در عوض، شرکت های فناوری به پول اهمیت می دهند.

“رژیم غذایی” احساسی ناسالم

محرومیت عاطفی مگان، همراه با قشر جلوی مغزی که هنوز در حال رشد است و او را از انتخاب عمدی در مورد مصرف عاطفی باز می داشت، باعث شد مگان هر «غذای عاطفی» را بپذیرد، حتی اگر ناسالم باشد (مثلاً که یک فرد گرسنه به آشغال می خورد. غذا فقط برای رفع اشتهای آنها). این رژیم غذایی ناسالم احساسی شامل:

نگرانی در مورد تصویر بدن

نیاز به محبوب بودن

نیاز به پذیرش

از دست دادن خود واقعی

حساسیت به تأثیرات ناسالم.

ایجاد یک خود کاذب که توسط همسالان و فرهنگ عامه‌اش “تغذیه” می‌شد، تضمین کرد که مگان می‌تواند رژیم غذایی ثابت حمایت عاطفی خود را حفظ کند، هرچند که آلوده باشد.

این رژیم غذایی ناسالم احساسی نیاز فوری مگان را به کمک عاطفی برآورده کرد. با این حال، همانطور که در مورد غذاهای ناسالم واقعی که طعم خوبی دارند و گرسنگی ما را تسکین می دهند، از نظر روانی و عاطفی با مصرف مداوم عوارض خود را می گیرند.

یک وضوح جدید

همانطور که مگان و من در جلسه مان از طریق این قیام ها کار می کردیم، تغییری دلپذیر در او دیدم. زبان بدنش باز شد، نفس‌هایش عمیق‌تر شد، تنش بدنی که قبلاً مشهود بود از بین رفت و حالات چهره‌اش آرام‌تر شد. وقتی جلسه را به پایان رساندیم، او گفت: “اکنون می فهمم که چرا کاری را که انجام می دهم انجام می دهم، حتی زمانی که برای خود منطقی ام واضح است که قطعاً برای من خوب نیست.”

همانطور که در مورد اکثر مراجعانم متوجه شدم، مگان بالاخره متوجه شد که چه چیزی “او را تیک زده است.” توضیح اینکه چرا مگان مثل مدت‌ها به شیوه‌های ناسالم فکر می‌کرد، احساس می‌کرد و رفتار می‌کرد و تعامل داشت، به او احساس کنترلی داد که قبلاً هرگز آن را حس نکرده بود.

برای اولین بار، او دیگر قربانی خودش نبود که تلاش هایش را برای تبدیل شدن به فردی که می خواست، خراب می کرد. در عوض، مگان اکنون در جایی بود که فقط از سالم‌ترین غذاهای احساسی تغذیه می‌کرد که او را قادر می‌سازد با خود واقعی‌اش ارتباط برقرار کند و به بهترین نسخه از خودش تبدیل شود.

[yasr_visitor_votes readonly="false"]

ارسال دیدگاه

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *