تجربیاتی که پس از 25 سال مصرف داروی پروزاک به صورت شخصی و حرفه ای به دست آورده ام.

من از سال 1993 پس از وقوع دومین دوره افسردگی پس از زایمان، پروزاک را مصرف کردم. به عنوان یک پزشک و یک بیمار، این تجربه زندگی را متحول کرده است و به من بینش منحصر به فردی از دنیای بیماری های روانی داده است.

در ابتدا، به من گفته شد که احتمالاً برای حدود یک سال در Prozac خواهم بود. در روزهای اولیه SSRI ها، داروهای ضد افسردگی در ابتدا به عنوان یک درمان کوتاه مدت برای دوره های افسردگی در نظر گرفته می شدند که باید شش تا نه ماه مصرف شوند. اما وقتی داروهایم را قطع کردم، علائم افسردگی من برگشت. بنابراین، من مصرف پروزاک را برای چند سال ادامه دادم. دوباره، وقتی سعی کردم دارو را قطع کنم، پس از سومین تلاش، پذیرفتم که استفاده طولانی مدت از پروزاک برای من ضروری است.

اکنون، 25 سال بعد، این چیزی است که من یاد گرفته ام.

به عنوان یک بیمار

1. زندگی واقعی احساسات: مصرف پروزاک برای چندین دهه به من آموخت که در حالی که علائم شدید افسردگی من، مانند تفکر منفی، ناامیدی، و ناامیدی کاهش یافته بود، هنوز می‌توانم طیفی از احساسات را احساس کنم. این تصور که داروهای ضدافسردگی زندگی عاطفی فرد را خفه می‌کنند، بیشتر افسانه بود تا واقعیت.

مصرف پروزاک خلاقیت یا گردش کار من را به خطر نینداخت. در واقع با از بین بردن مه افسردگی به اندازه کافی دنیای من را غنی کرد تا بتوانم فعالانه بهتر بنویسم، بهتر آموزش دهم و راه های خلاقانه را کشف کنم. پروزاک به من اجازه داد تا از مهارت هایی که در روان درمانی خودم یاد گرفتم برای مدیریت بیشتر بهزیستی خود استفاده کنم. افسردگی من درمان نمی شود. مدیریت شده است نگهداری. پروزاک مرا تغییر نداد. نسخه بهتری از من ارائه داد.

2. نپرس، نگو: من یاد گرفته ام که به طور انتخابی فاش کنم که داروهای ضد افسردگی مصرف می کنم. به عنوان یک قاعده، من به پزشکان جدید اطلاع نمی‌دهم که پروزاک مصرف می‌کنم، زیرا تحت تأثیر تشخیصی قرار گرفته‌ام – که در آن متخصصان بهداشت به اشتباه تصور می‌کنند که علائم فیزیکی موجود نتیجه بیماری روانی بیمار است. من این رویکرد را اتخاذ می کنم زیرا با فاش شدن سابقه افسردگی من، مسائل پزشکی نادیده گرفته شده یا به حداقل رسیده است.

هنگامی که ارزیابی یا آزمایشات مورد نیاز را دریافت کردم، پزشک را در مورد وضعیت دارویی خود به‌روزرسانی می‌کنم. اکثر پزشکان ابرویی را بالا می‌برند و می‌گویند که تحت‌الشعاع تشخیصی با آنها اتفاق نمی‌افتد، اما از آنجایی که من از این روش استفاده کرده‌ام، حتی یک تجربه انگ زدن نداشته‌ام.

3. زمان بندی همه چیز است: مدت ها پیش، اهمیت پایبندی به دارو را یاد گرفتم – دوزهای منظم، به موقع و منظم دارو. از دست دادن دوزها، مصرف دیرتر از روز قبل، یا موارد دیگر از این قبیل بر سلامت من تأثیر منفی می‌گذارد. از آنجایی که من همیشه حوالی ظهر بیدار هستم، این زمان دوز مصرفی من شد و برای چندین دهه با آن سازگار بوده ام. همچنین، نگه داشتن دوزهای اضافی در محل کار، در کیف من، و مدیریت دوباره پر کردن ماهیانه، ابزاری برای سلامت روان هستند.

4. پذیرش کلید است: زندگی با بیماری روانی مزمن افسردگی از من خواسته است که خودم را بازتعریف کنم – و اینکه چه کاری می توانم و چه کاری نمی توانم انجام دهم. من الکل نمی‌نوشم و باید به دوز برخی از داروهای بدون نسخه و سایر داروهای تجویزی توجه داشته باشم. آموخته ام که چه رویدادها، موقعیت ها یا تجربیاتی محرک هستند و چگونه می توانم به طور موثرتر با آنها کنار بیایم.

برای مدت طولانی احساس می‌کردم چیزی در درونم شکسته است زیرا برای عملکرد به دوزهای روزانه دارو نیاز داشتم. اینکه با مهارت ها و ابزارهایی که یاد گرفتم به تنهایی نتوانستم این کار را انجام دهم. با این حال، در طول سال‌ها، پذیرفتم که چگونه پروزاک به من زندگی معنادارتری را ارائه می‌دهد – فارغ از ناامیدی فرساینده و افکار خودکشی. افسردگی من بخشی از شخصیت من است، اما کاملاً من را تعریف نمی کند.

5. انگ رایج است: مهم نیست که عموم مردم چقدر با مطالعات جدید تحصیل کرده باشند – یا اینکه چگونه سلبریتی دو ژورنال که افسردگی را افشا می کند توده ها را روشن می کند – انگ وجود دارد. بسیاری از افراد مبتلا به افسردگی با علائم و محدودیت های این بیماری دست و پنجه نرم می کنند. آنها همچنین با کلیشه ها و تبعیض از جانب عزیزان، دوستان و متخصصان مراقبت های بهداشتی ناشی از تصورات نادرست در مورد بیماری روانی به چالش کشیده می شوند.

احاطه کردن خودم با سازمان‌های حامی، مانند اتحاد ملی برای بیماری‌های روانی و ایجاد تغییر در ذهن، آرامش فوق‌العاده‌ای را به ارمغان می‌آورد. ارتباط با دیگرانی که می دانند به من کمک می کند تا احساس اعتبار، حمایت و قدرت کنم.

به عنوان یک دکتر

1. آزمایش ژنتیک: مهم ترین رویکردی که من هنگام کار با بیمار افسرده استفاده می کنم، آزمایش ژنتیک است. پزشکی شخصی، که گاهی اوقات پزشکی دقیق نامیده می‌شود، از ژنتیک برای هدف قرار دادن داروهای مؤثر استفاده می‌کند. این آزمایش مقرون‌به‌صرفه می‌تواند ماه‌ها و حتی سال‌ها را کاهش دهد که برای یافتن داروهای ضد افسردگی موفق نیاز است. و همچنین می تواند عوارض جانبی نامطلوب را کاهش دهد. علاوه بر این، آزمایش ژنتیک می‌تواند افسردگی مقاوم به درمان را شناسایی کند و به دنبال کردن سریع درمان‌های غیر سنتی کمک کند. 2. حمایت: من فکر می کنم بسیار مهم است که بیماران در مورد بیماری روانی خود به یک مرجع تبدیل شوند. این بدان معناست که نه تنها در مورد داروهای ضد افسردگی، بلکه به پیچیدگی های اختلال افسردگی آنها نیز بیاموزید. با کسب مهارت کافی از طریق آموزش، وکالت ماهیت دوم می شود.

3. طب مکمل و جایگزین (CAM): استفاده از درمان های جامع، جایگزین یا مکمل (رایحه درمانی، طب سوزنی، rTMS، 5-HTP، موسیقی درمانی، مدیتیشن، ورزش، پتوهای وزن دار و غیره) هنگام زندگی با افسردگی بسیار مفید است. با این حال، اینها به تنهایی نمی توانند اختلالات افسردگی متوسط یا شدید را کاهش دهند. مطالعات مبتنی بر شواهد نشان می‌دهد که وقتی نوبت به درمان مؤثر اختلالات خلقی متوسط یا شدید می‌رسد، درمان‌های CAM باید با درمان‌های سنتی همخوانی داشته باشند. با این حال، درمان‌های CAM برای افسردگی خفیف مفید هستند.

من از صمیم قلب استفاده از درمان های CAM را در عمل خود تایید می کنم و از بسیاری در زندگی شخصی خود استفاده می کنم. افسردگی یک تجربه فیزیکی و احساسی از تهی شدن است و بسیاری از درمان‌های CAM ذهن، بدن و روح را پرورش می‌دهند.

4. روان درمانی کمتر مورد استفاده قرار می گیرد: به عنوان یک پزشک، معتقدم بسیاری از افراد مانند گذشته از روان درمانی استفاده نمی کنند. امروزه، متوجه شده ام که نوجوانان و بزرگسالانی که به دنبال درمان افسردگی هستند، به حالت بهبودی کامل ادامه نمی دهند. در عوض، آنها برنامه درمانی خود را تا زمانی که کاهش علائم افسردگی رخ دهد – مرحله بالینی که پاسخ نامیده می شود – کار می کنند. علیرغم تلاش برای رسیدگی به این مقاومت در جلسات، من همیشه در نگه داشتن بیماران در درمان موفق نیستم. از آنجایی که نرخ خودکشی بیشتر از همیشه است، این روند حضور کوتاه‌تر در روان‌درمانی ممکن است تأثیری بر آن داشته باشد.

5. به اشتراک گذاری تحقیق: وقتی بیماران در مورد استفاده طولانی مدت از داروهای ضد افسردگی می پرسند، حقیقت این است که واقعاً هیچ دارویی وجود ندارد. پروزاک از دهه 1980 وجود داشته است اما مطالعات طولانی مدت منتشر شده در مورد داروهای ضد افسردگی بین 3 تا 15 سال است. بهترین توصیه من برای کودکان و بزرگسالانی که نیاز به کشف دارو دارند این است که خلاصه های مبتنی بر شواهد را بخوانند، با دیگرانی که دارو مصرف می کنند صحبت کنند و متوجه شوند که پروزاک و سایر داروهای ضد افسردگی یک ابزار هستند. افسردگی یک بیماری منحصر به فرد نیست و همچنین درمانی که آن را برطرف می کند نیست.

[yasr_visitor_votes readonly="false"]

ارسال دیدگاه

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *