درک از خود

نمونه از تئوری درک از خود

خودآگاهی ،شامل احساس راحتی در روابطتان نیزهست. اگر رئیسی هستید که به کارمندان خود گوش نمی دهید ، ممکن است ندانید که راجع بهتان چه فکری می کنند. یکی از ابزارهای مدیریتی که اغلب برای پرداختن به این مسئله استفاده می شود ، بازخورد 360 درجه است.

چند نمونه دیگر از این تئوری شامل آگاهی از:

• اقدامات شما در لحظه ،

• نگرش شما در مورد اقداماتتان درلحظه ،

• احساساتتان در لحظه ،

•  می خواهید دیگران چه برداشتی از شما داشته باشند ،

•ظاهر شما،

• درگیری های درونی (به عنوان مثال ، بین اعتقادات و اعمال شما)،

• اعتقادات و ارزشهای شما؛ و ،

• نگرش ها ، احساسات و عقاید دیگران

ناتوانی در رشد خودآگاهی و درک از خود می تواند شرایط را برای دیگران ناراحت کننده کند. همچنین می تواند منجر به درگیری بیشتر شود. موقعیت های مختلفی وجود دارد که ممکن است فرد فاقد یک خودآگاهیِ خارج از کنترل باشد. 

به عنوان مثال ، مبتلایان به بیماریهای عصبی خاص (آلزایمر ، اشکال دیگر زوال عقل ، ادراک پریشی عضوی – برخی از افراد مبتلا به اسکیزوفرنی یا اختلال دو قطبی) ، اختلالات عصبی و تکاملی (اختلال طیف اوتیسم) و آسیب مغزی. در برخی از این شرایط ، فرد هنوز هم می تواند یاد بگیرد که خودآگاه تر شود.

نظریه درک ازخود چیست و چگونه می تواند متفاوت باشد؟

دریل بم (1972) تئوری شکل گیری نگرش اساسی بشر را گسترش داد. افراد رفتار خود را مشاهده می کنند و سپس تصمیم می گیرند که چه نگرشی باعث این رفتار شده است. هیچ تجربه ی ضروری وجود ندارد. بم اعتقاد داشت مردم هنگام تفسیر رفتار دیگران از همین رویکرد استفاده می کنند. رفتار اتفاق می افتد و هیجان به دنبالش می آید.

به عنوان مثال ، این را امتحان کنید:

به یک آینه نگاه کنید و اخم کنید. این کار را برای چند دقیقه انجام دهید. سپس از خود بپرسید که چه احساسی دارید. عصبانی هستید؟ تحریک پذیر شدید؟ رنجیده خاطرید؟ رفتار شما منجر به هیجان شد.      مثال دیگر، ایده “وانمود کن تا واقعی شود” است. شاید شما روز بدی را پشت سر گذاشته باشید ، اما چون قول داده اید تا در یک گردهمایی شرکت کنید ، احساس می کنید که موظف به حضور هستید.

بعد از رسیدن ، مردم کاری را انجام می دهند که هرکسی انتظار دارد. آنها به شما سلام می کنند ، شما به آن ها سلام می کنید  و همه لبخند می زنند. قبل از آنکه خودتان متوجه شوید ، هر آنچه که شما را آزرده خاطر کرده را فراموش کرده اید. شما احساس رضایت و خوشحالی می کنید زیرا به پیروی از دیگران سرتکان دادید و لبخند زدید. یک تفاوت بین این دو نظریه این است که نظریه درک از خود ادعا می کند که رفتار مقدم بر هیجان است. این بدون مقایسه صریح با نگرش یا رفتارهای دیگران اتفاق می افتد.

مهارتهای خودآگاهی چه هستند؟

دانیل گلمن (2012) مهارت های خودآگاهی و درک از خود را این گونه توصیف می کند: “دانستن اینکه چه احساسی داریم و چرا. آنها پایه و اساس بصیرت و تصمیم گیری خوب هستند. [خودآگاهی] یک قطب نما اخلاقی است. ” نظریه او درباره هوش هیجانی سه صلاحیت موثر در خودآگاهی را توصیف می کند که عبارتند از:

• خودآگاهی هیجانی – شناخت هیجانات شخص  و تأثیرات آنها

• ارزیابی دقیق از خود – دانستن نقاط قوت و محدودیت های شخص

• اعتماد به نفس – احساس قوی نسبت به ارزش  و توانایی های شخص.

این سه مهارت برای رشد هوش هیجانی بسیار مهم هستند.

ما از قبل می دانیم که انسان ها حیوانات اجتماعی هستند. ارتباطات ما غالباً در سطح ناخودآگاه رخ می دهد. به زمانی فکر کنید که روز خوبی نداشتید. با چه کسی ارتباط برقرار کردید؟ اینکه شخص شما را به خوبی می شناسد یا نه ، فرقی نمی کند. در بیشتر موارد ، انسان در تشخیص ارتباطات ناخودآگاه بسیار دقیق است.خودآگاهی بیشتر می تواند منجر به موفقیت بیشتر در جوامع مختلف شود.

راه برای بهبود مهارت های خودآگاهی

ما تا به امروز نقش خودآگاهی را در زندگیمان  لمس کرده ایم. حال سوال اینجاست که “چگونه این مهارت را بهبود بخشیم؟” خوشبختانه روش های مختلفی برای این کار وجود دارد. می توانید هرکدام از مواردی که در زیر شرح داده شده را امتحان کنید تا ببینید که کدام برایتان مناسب تر است:

1.یاد بگیرید که مراقبه کنید. اگر به نظر دلهره آور می رسد ، با 30 ثانیه نفس کشیدن آهسته و عمیق شروع کنید.

2.به دنبال بازخورد باشید. بعضی اوقات نقاط قوت یا ضعف خود را نمی دانیم. پرسش از دیگران به ما کمک می کند تا ببینیم که در کجا می توانیم پیشرفت کنیم و همچنین در کجا برتری داریم.              

3.نوشتن ، پیگیری و تحلیل اهداف خود را یاد بگیرید. وقتی خود را در حال دستیابی به اهداف خود می بینید ، متوجه می شوید که چه چیزی به شما انگیزه می دهد.

4. برای به دست آوردن بینش از ارزیابی شخصیت استفاده کنید.

5. دفتر وقایع روزانه. به خودتان اجازه نوشتن دهید . این به شما کمک می کنند دیدگاه متفاوتی در مورد افکار ، عقاید و احساسات خود به دست آورید.

6. صبح ها یادداشت بنویسید. این ایده از جولیا کامرون و کتابش “راه هنرمند” است. هر روز صبح  سه صفحه طولانی از هر آنچه که به ذهنتان خطور میکند بنویسید. حتی اگر همه سه صفحه را بنویسید ، “من چیزی به ذهنم نمیرسد که بنویسم ” ، اشکالی ندارد. هدف این است که قبل از شروع روز خود ذهنتان را تخلیه کنید. این ممکن است چرت و پرت محض به نظر برسد. همچنین ممکن است که بعداً همه را جمع آوری کنید و به آنها بپردازید. این جریانی از نوشتن آگاهی است و برای طراحی و برنامه ریزی نیست. صفحات خود را دوباره مطالعه نکنید ، مگر اینکه ایده ای برای موضوعی جالب مثل  یک کتاب یا راه حل برای یک مشکل به ذهنتان برسد.

این مقاله در ادامه مطلب خودآگاهی است.

برای اطلاعات بیشتر کلیک کنید.

[yasr_visitor_votes readonly="false"]

ارسال دیدگاه

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *