لاکان

روان‌کاوی و تاریخ‌نویسی

بخش نخست

شهریار وقفی‌پور

همان‌گونه که تاریخِ نقدِ ادبی در قرنِ بیستم نشان می‌دهد، آنچه به نامِ «نقدِ روان‌کاوانه» شهرتی موقتی یافت، مضحکه‌ای بود که به شکلی انعکاسی، رسواییِ تحریفاتِ «پسافرویدی»ها را آشکار ساخت: این که با شخصیت‌های داستانی به مثابه رونوشتِ انسان‌های واقعی برخورد شود (یعنی گرایشی که هدفش آسیب‌شناسیِ مقوله‌ای است و مثلاً دل‌خوش است که برای هملت تشخیصِ روان‌نژندیِ وسواس داده است و برای اوفیلیا اختلالِ شخصیتِ مرزی) یا اثر را آئینه‌ی تمام‌نمای روانِ نویسنده بداند (این که اشعارِ بودلر باید بر مبنای رابطه‌ی هنرمندِ مدرن/نظریه‌پردازِ مدرنیسم با مادر و ناپدری‌اش تفسیر شود) نشانگرِ اثرِ ویروسِ انسان‌ریخت‌انگاری بر روان‌کاوی و نگرشِ اسطوره‌ای در بابِ ناخودآگاه است.

ژاک لاکان، در مواجهه با این شیوه‌ی برخورد، با تحقیر یادآور می‌شود که «متن ناخودآگاه ندارد» و آن را مصداقِ «روان‌کاویِ کاربردی» می‌داند:

به کار بستنِ مکانیکیِ مفاهیمِ روان‌کاوی به ادبیات و هنر.

و به قولِ ژان-میشل راباته، اگر تفسیرِ برگسونیِ فروید از خنده را به یاد آوریم که خنده صرفاً واکنشی مکانیکی به مازادِ نمادینه‌ناپذیر است؛ پس باید گفت که روان‌کاویِ کاربردی تنها خنده به بار می‌آورد. البته حالا باید تفاوتِ برخوردِ لاکان با هنر را نیز تشخیص داد: تراژدیِ هملت فرصتی برای لاکان فراهم می‌آورد که مفاهیمی چون میل، تفسیر و روان‌کاوی را هم تفصیل دهد و هم چیزی نو در این باب تولید کند.

همین‌جا شاید بد نباشد به جهانِ اشباحِ تراژدی‌های شکسپیری توجه کرد، جهانی که استعلاء از آن حذف شده است و مردگان ناتوان از رها کردنِ جهانِ زندگان‌اند: این مشخصه‌ی عصرِ تاریخ است؛ چرا که مگر تاریخ ابژه‌ای غیر از «مردگان» دارد؟

و شاید از همین رو باشد که به گفته‌ی لاکان، تراژدیِ یونانی، تراژدیِ «ندانستن» است (اودیپ نمی‌داند مردی که بر او راه بسته، پدرش است یا زنِ حاکمِ سابقِ تِب مادرش؛ و علی‌رغمِ خواستِ شدیدش برای ابطالِ پیش‌گویی، پدر را می‌کشد و به محرم‌خوابی اقدام می‌کند)؛ حال آن که تراژدیِ شکسپیری، «تراژدیِ میل» است و این که میل چیزی است که نابود نمی‌شود اما همواره در زمانِ دیگریِ بزرگ، جدا از سوژه، هست: تراژدیِ هملت تراژدیِ شتاب‌زدگی است، شتاب‌زدگی برای فریب دادنِ دیگری: این که سوژه «مشغول» است؛ حال آن که سوژه تنها مشغولِ «به تعویق افکندن» است؛ چرا که میلش متوقف شده است؛ آن هم به دلیلِ توجه به ابژه‌ی همسان‌یابی به جای توجه به علت-ابژه‌ی میل.

ابژه‌ی همسان‌یابی یا فالوس همان چیزی است که مانع از حرکتِ میل می‌شود.

میل صرفاً با شکافی به راه می‌افتد که تروما در پیوستارِ آگاهی (زندگی‌نامه) ایجاد می‌کند: همین‌جا است که پیوندِ میانِ ادبیات، تاریخ و روان‌کاوی برقرار می‌شود: تاریخ در بیانِ گذشته به شکلی ساختاریافته، در پیِ یافتن و ادغامِ سرچشمه در این روایت است؛ حال اگر سرچشمه را با تروما معادل بگیریم، قرابتِ ساختاریِ عملِ روان‌کاوی و تاریخ(نویسی) آشکار می‌شود. اما در این‌جا، باید به خاطر داشت که چون تروما برای نظامِ نمادین (روایت) امری محال و به صورتِ توپولوژیکیِ شکافی نام‌ناپذیر است؛ باید گفت هر دو باید وجودِ این شکاف را پیش‌فرض بگیرند و بعد باید آن را خلق کنند.

این کنش همان چیزی است که لاکان در توصیفِ «والایش» می‌گوید و از همین رو، علاوه بر ادبیات و هنر، امرِ اخلاقی (the ethical) را نیز به روان‌کاوی و تاریخ(نویسی) پیوند می‌زند.

از همین منظر است که توتم و تابو و موسی و یکتاپرستی در ادامه‌ی تفسیرِ رویا و گزارش‌های پرونده‌ای، در میراثِ مکتوبِ روان‌کاوی قرار می‌گیرند. از طرفِ دیگر، این نکته مشخص می‌شود که هر گونه انتقالِ دانشِ روان‌کاوی همواره باید تاریخ(نویسی)ِ خودِ روان‌کاوی را نیز شامل شود.

با توجه به این ضرورت است که لاکان در سخن‌رانیِ کنفرانسِ سالانه‌ی انجمنِ بین‌المللیِ روان‌کاوی در سالِ 1955، در وین، مکانی که فروید روان‌کاوی را ابداع کرد، پروژه‌ی «بازگشت به فروید» و «چیزِ فرویدی» را مطرح می‌سازد: تلاش برای احیای روان‌کاوی (فروید) در چهارچوبی سوررآلیستی. لاکان ابتدا در نظر داشت سخن‌رانی‌اش را به زبانِ آلمانی ایراد کند؛ اما در چرخشی نامنتظره، متنِ آلمانیِ سخن‌رانی‌اش را پیشاپیش در اختیارِ حاضران قرار داد؛ اما سخن‌رانیِ خود را به زبانِ فرانسه ایراد کرد که البته با متنی که در دستِ شرکت‌کنندگان در سمینار بود، تفاوت‌های بارزی داشت.

لاکان در این سخن‌رانی، حکایتی از سفرِ فروید و یونگ به ایالاتِ متحده را تعریف می‌کند و خاطرنشان می‌شود که این حکایت را از خودِ یونگ شنیده است: این که در پدیدار شدنِ بندرِ نیویورک، بر عرشه‌ی کشتی، فروید به یونگ گفته است که امریکایی‌ها نمی‌دانند چه طاعونی را برایشان آورده‌ایم. همان‌طور که الیزابت رودینسکو، در سخن‌رانیِ طاعونِ لاکان نشان می‌دهد، بعید است چنین جمله‌ای از آنِ فروید باشد؛ بلکه این چرخشی است که لاکان به جمله‌ای از این دست داده است:

«چقدر شگفت‌زده می‌شوند وقتی حرف‌های ما را بشنوند».

به عبارتِ دیگر، لاکان برنامه‌ی «بازگشت به معنای فروید» را اجرا نیز می‌کند: قرائتی تنگاتنگ از نص یا کلامِ فروید به گونه‌ای که شکافی ظاهر شود: نوعی راست‌کیشیِ رادیکال که تکرارِ انقلابِ فرویدی باشد؛ همان‌گونه که گزاره‌ی wo es war, soll Ich warden فروید که روان‌‌کاوی‌های خود یا اگو، یعنی روان‌کاوی‌های امریکایی، به شکلِ «اگو باید جای آن (id) را بگیرد» ترجمه می‌کردند؛ در قرائت و ترجمه‌ی وفادارانه‌ی لاکان، به شکلِ «آن‌جایی که “آن” هست، سوژه باید بشود» درمی‌آید.

در این‌جا، به خودِ این سخن‌رانی نمی‌پردازیم؛ چرا که حتا اشاره به موضوعاتِ مطرح‌شده در آن، خود مقاله‌ای می‌شود. پس صرفاً به یکی از مصادیقِ کنشِ روان‌کاوانه‌ی سخن‌رانیِ لاکان اشاره می‌کنیم؛ یعنی بیانِ نقلِ قولی که یونگ از فروید برای لاکان تعریف کرده است: تحریف و دادنِ لحنی اسطوره‌ای به آن:

و گفته‌ی فروید به یونگ (این را از خودِ یونگ شنیده‌ام)، مبنی بر آن که «باور نمی‌کنند برایشان طاعون را آورده‌ایم»، وقتی که به عنوان مدعوِ دانشگاهِ کلارک، به چشم‌اندازِ بندرِ نیویورک و مجسمه‌ی مشهوری رسیدند که عالَم را روشن می‌ساخت؛ حالا به خودش برگشته است، به عنوانِ مکافاتی برای تکبری که وارونه‌گویی و ظلمتش، مانع از تشخیصِ ذکاوتِ تیره‌ی آن می‌شود. نِمِسیس [الاهه‌ی انتقام] صرفاً ظاهرِ کلامش را دریافت. محق خواهیم بود هراسان باشیم که نمسیس بلیتی یک‌سره را نیز افزوده باشد.

آیا لازم است این گفته‌ی لاکان را نیز به یاد آوریم که «اسطوره، بیانی حماسی به ساختار می‌دهد»، تا دریابیم لاکان دارد ساختارِ مذهبی/اسطوره‌ایِ نهادِ روان‌کاوی، تجلی‌یافته در انجمنِ بین‌المللیِ روان‌کاوی (IPA)، را به انتقاد می‌کشد؟ بد نیست به سخن‌رانیِ دیگری از لاکان اشاره کنیم که از «اسطوره‌ی شخصی در روان‌نژندیِ وسواس» اشاره کنیم که حاشیه‌ای است بر گزارشِ فروید از تجربه‌ی روان‌کاویِ یک وسواسی که فروید با نامِ «موش‌مرد» از او یاد می‌کند؛ و این که «موش» عاملِ انتشارِ «طاعون» شناخته می‌شود: روان‌کاویِ امریکایی و نهادِ روان‌کاویِ موجود، نوعی «کلینیکِ وسواسی» است. در ضمن، مگر روان‌شناسیِ رفتارگرای امریکایی، به عنوانِ برنامه‌ی نرمالیزاسیونِ شهروندان، بیش از انسان‌ها، مدیونِ موش‌های آزمایشگاهی نیست؟  

این مطلب در شماره 52 ماهنامه روانشناسی روان بنه به چاپ رسیده است. در شماره های بعد می توانید ادامه آن را دنبال کنید.

[yasr_visitor_votes readonly="false"]

ارسال دیدگاه

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *