محمود دهقان
در سالهای اخیر، نظریههای روابط ابژه به عنوان نظریههای روانتحلیلی، بهطور گستردهای مورد مطالعه و بحث قرار گرفتهاند. نظریهپردازان روابط ابژه متخصصین بالینیای بودند که روانتحلیلی کلاسیک را به چالش کشیدند و به طرز فزایندهای نظریههای روابط ابژه را در جهت گسترش روانتحلیلی و حتی جایگزین نمودن آن با درک نظری و بالینی خود پیش میبردند. با این وجود سردرگمیهای زیادی در مورد ماهیت تعدادی ازین نظریههای ارتباطی ابژه و کاربرد بالینی آنها وجود دارد. نظریههای روابط ابژه به طور عمدهای از نظر مفاهیم کلیدی، مفروضهها و اصول متفاوت، اغلب سردرگمکننده و هضم آنها دشوار است. بهعلاوه، روند عمومی نظریه های روابط ابژه در معرض تفسیرهای بسیار متفاوتی قرار گرفته است. گرینبرگ و میچل نظریههای روابط ابژه را بخشی از یک جنبش بزرگتر میدانند که هدف آن جایگزینی نظریه سائق با یک مدل روان تحلیلی ارتباطی است…