تغییر عادات به معنای مقابله با توجیهات ما برای آنهاست.
عادات برای خودسازی مهم هستند زیرا هویت را تثبیت می کنند و زمینه ای برای خلاقیت فراهم می کنند.
با این حال، برخی از تعهدات معمولی به روابط ما با دیگران و چشم انداز ما برای خودسازی آسیب می رساند.
تغییر این عادات مستلزم مواجهه با توجیهاتی است که برای آن رفتارها ارائه می کنیم.
چهار حالت از عادات ما – تشریفات، کار، بازی و عشایر – در اینجا تحلیل میشوند.
همه ما برنامه های روزمره ای داریم که به آنها تکیه می کنیم. هر روز صبح که از رختخواب بیرون می آییم، از روش های مشخصی برای پاکسازی و لباس پوشیدن خود پیروی می کنیم. با چشمانی تیره به آشپزخانه می رویم، یک فنجان قهوه یا چای درست می کنیم و تقریباً بدون فکر غذاهایی را که می خوریم جمع می کنیم. ما در محل عادت خود پشت پیشخوان یا میز می نشینیم. شاید صفحه روزنامه یا تلفن همراه را می خوانیم. با شلوغی بیرون از در، با دنبال کردن همان مسیری که همیشه میرویم، به مقصد بعدی روز میرسیم.
ساعات بعدی – با اتاقها و صندلیهای تعیینشده، رژیمهای محل کار، زمانهای استراحت و حتی مکالمات – تقریباً به همین شکل پیش میرود. در بازگشت به خانه، پیش بینی می کنیم که چهره های آشنا را ببینیم، احوالپرسی های مرسوم را رد و بدل کنیم، نوشیدنی مورد علاقه خود را بخوریم، و در مکانی که همیشه انجام می دهیم به زمین بیفتیم. در پایان روز، مراسم رفتن به رختخواب همراه با توالی فعالیت های اسکان وجود دارد. چراغ ها خاموش می شوند؛ ما به دنبال “موقعیت خواب” خود هستیم.
روال هایی از این دست – که معمولاً «عادات» نامیده می شوند، زمانی که عمیقاً تثبیت می شوند، تکراری و عمدتاً ناخودآگاه می شوند – بخش مهمی از زندگی هستند. مطالعات انجام شده توسط وندی وود و همکارانش نشان داد که 43 درصد از رفتارهای روزانه را می توان به عنوان عادت توصیف کرد. همه ما روش های مشخصی برای تفکر، احساس و عمل داریم که بدون نظارت آگاهانه تولید می کنیم. تا حدودی، آن عادات ذهنی و بدنی سبک شخصی ما را تشکیل می دهد.
واضح باشید که روال هایی مانند این، در بیشتر موارد، چیز خوبی هستند. روتین ها ما را از نیاز به اختراع دائمی لحظه های زندگی خود رها می کنند. آنها ما را با احساس امنیت و اطمینان توانمند می کنند. آنها دوباره احساس ما را تأیید می کنند که جهان مکانی جامد و پر از اشیاء آشنا و افرادی است که می توانیم روی آنها حساب کنیم. مهمتر از همه، این الگوها به ما این امکان را می دهند که توجه خود را روی موضوعاتی که به آنها اهمیت می دهیم متمرکز کنیم. از این نظر، آنها زمینه ساز خلاقیت هستند.
اما گاهی اوقات این رفتارهای تکراری نتیجه معکوس دارند. به جای اینکه ما را قادر به تعامل با جهان به روش های جالبی کنند، آنها تلاش های ما را به اشتباه هدایت می کنند یا حتی مانع می شوند. عادتهای ما به خودی خود به هدف تبدیل میشوند، فعالیتهایی که دنبال میکنیم تا به زندگیمان احساس تداوم و تکمیل ببخشیم. در بدترین حالت، ما توانایی دیدن خارج از آن چارچوبها را از دست میدهیم و درک میکنیم که احتمالات معنادار دیگری برای ما وجود دارد. عادت ها به تله تبدیل می شوند.
ترک این عادت ها سخت است. اگرچه عادات آموخته شده (و در نتیجه قابل تغییر هستند)، اما در ساختارهای مغز میانی که از احساس پشتیبانی می شود، تثبیت می شوند. هورمون های تولید شده توسط مغز، مانند دوپامین، ممکن است به تکمیل آنها پاداش دهد. بسیاری از آنها عناصری از موقعیتهای گستردهتر هستند و توسط «سرنخها» یا «محرکهای» مشخصی ایجاد میشوند. معمولاً آنها پاسخ هایی به استرس روانی-فیزیکی هستند. و برخی عادات می توانند به اجبارهای قدرتمندی تبدیل شوند – به نوشیدن، سیگار کشیدن و پرخوری فکر کنید – که مقاومت در برابر آنها دشوار است.
رواندرمانگران، بهویژه آنهایی که از سنت رفتارگرایی هستند، بر اهمیت برهم زدن زنجیرههای رفتاری که عادتهای بد نشان میدهند، تأکید میکنند. این ممکن است به معنای حذف محرک های آشکار (حذف جعبه آب نبات)، تغییر موقعیت ها (عدم رفت و آمد در بارها یا گردهمایی های مبتنی بر الکل) و تعیین اهداف و مراحل فوری باشد (امروز یک نخ سیگار کمتر بکشید). همچنین توسعه برنامههای جدید برای رفتار رضایتبخش (شاید شرکت در کلاس یوگا یا آشپزی) و یافتن دوستان حامی مهم است.
روانشناس جادسون بروئر رویکرد متفاوتی را پیشنهاد کرده است، که عبارت است از استفاده از تکنیک های تمرکز حواس برای تأمل بر تأثیرات حسی و محیطی این عادت. او با درخواست از آزمودنیهایش برای تأمل در بوها، مزهها و سایر احساسات سیگار کشیدن، به کاهش تعهد آنها به این عادت دست یافت.
در این پست، من از یک رویکرد مرتبط حمایت میکنم، که این است که از مردم بخواهیم هم به تنظیمات رفتاری که در آن عادتهای بدشان رخ میدهد و هم به دلایل منطقی رفتارشان که این تنظیمات ارائه میدهند، توجه داشته باشند. روالها – اعم از بد و خوب – بسیار با تصورات ما از خود و رفتارهای اساسی که برای تقویت آن بینشها به کار میگیریم مرتبط هستند. آن رفتارها تشریفات، کار، بازی و عشایر است.
مراسم بد: “من این هستم.”
به عنوان افراد، ما خود را افرادی تعریف می کنیم که دارای ویژگی های خاصی هستند، رفتارهای خاصی را انجام می دهند و به گروه های خاصی تعلق دارند. تشریفات ما – اساساً فعالیتهایی که آن الگوها را بازتولید میکنند یا «شیار» میکنند – ما را با دیگران و خودمان آشنا میکند.
در برخی موارد، برخی از ترجیحات ما تبدیل به ویژگیهای خاص میشوند، چیزهایی که در مورد ما به عنوان ویژگیهای «امضا» یا حتی «منحصر به فرد» در نظر میگیریم. اکثر افرادی که من می شناسم «عجیب» هایی دارند که با خوشحالی اعلام می کنند. برخی از طیف وسیعی از غذاها اجتناب می کنند. دیگران باید هنگام صرف غذا در یک مکان خاص بنشینند. به نظر می رسد هر کس رستوران، برند لباس، منبع سرگرمی و اتومبیل مورد علاقه خود را دارد.
بسیاری از ما به سبک مصرف خود افتخار می کنیم، اما این زمانی مشکل ساز می شود که به معنای مقاومت یا تحقیر انتخاب های دیگران باشد. حیف میزبان یا همسفر بیچاره ای که باید این هوس ها را برآورده کند.
تشریفات بد آنهایی هستند که صرفاً اشکالی پوچ هستند که باعث رشد افراد نمی شوند، بلکه صرفاً آنها را مدون می کنند. از آنجایی که خودم بزرگتر هستم، می توانم گزارش دهم که این سفتی ها با افزایش سن نرم نمی شوند. پیر و جوان به طور یکسان باید مراقب عادات خود محوری خود باشند که به ویژگی هایی تبدیل شوند که به آن معروف هستند.
کار بد: “من باید این کار را انجام دهم.”
از آنجا که ما باید برای خود و افرادی که دوستشان داریم تامین کنیم، کار می کنیم. بسیاری از این وظایف سخت، زمان بر و تکراری هستند. روال هایی از این دست، چه در برخی از مشاغل با حقوق و چه در جاهای دیگر، هزینه بلوغ است.
با این اوصاف، می توان سوالاتی را در مورد انواع مشاغل و همچنین نحوه انجام آن مشاغل مطرح کرد. من افرادی را میشناسم که به ظاهر قهرمانانه خود را متعهد به هفتههای کاری ۸۰ ساعته و دورههای طولانی دوری از خانه کردهاند. وقتی همسر یا شریک زندگی آنها شکایت می کند، کارگر به آنها می گوید که همه این کارها را برای آنها انجام می دهند. علاوه بر این، این همان چیزی است که شریک هنگام وارد شدن به رابطه “برای آن امضا کرد”.
این پاسخ ها به اندازه کافی خوب نیستند. موفقیت شغلی، یا فقط کار اجباری، ممکن است بخش مهمی از هویت باشد. اما این امر از این سوال که فرد برای چه چیزی کار میکند و اینکه آیا انواع دیگری از کار – و سبکهای کار – وجود دارد که ممکن است بهتر این اهداف را برآورده کند، فرار نمیکند. نیازی نیست که یک دانشمند علوم اجتماعی باشد تا بپرسد زندگی کاری او چگونه سازماندهی شده است و ذینفعان واقعی آن کار چه کسانی هستند.
به طور کلی، انبوهی از تعهدات وجود دارد که من آنها را “ضرورت های کاذب” می نامم. به خود می گوییم که باید هر روز یک ساعت ورزش کنیم، خانه خود را تمیز نگه داریم و عاری از علف های هرز را در محله داشته باشیم. آیا ما؟
بازی بد: “من از این طریق لذت می برم.”
بهعنوان یک پژوهشگر نمایشنامه، من کاملاً از این ایده حمایت میکنم که مردم باید خود را به شیوههای پرشور و خلاقانه بیان کنند. آنها باید “تفریح” داشته باشند.
در بیشتر موارد، جامعه آمریکا این باور را می پذیرد. در واقع، آنچه برخی از نویسندگان آن را «اخلاق سرگرمکننده» مینامند، این ایده است که اکنون از مردم انتظار میرود افراد سرگرمکنندهای باشند که کارهای سرگرمکننده انجام میدهند. این تعهد از یک باور دیگر تشویق میشود: اینکه اکثر ما «سخت کار میکنیم» و بنابراین سزاوار اوقات آرامش و لذت هستیم. بازی نه تنها به فرار از استرس های معمولی تبدیل می شود، بلکه کانونی برای رشد شخصی می شود.
اما مشکل ساز این ایده است که هر نوع بازی قابل تحسین است. سرگرمیجویی که به خود یا دیگران آسیب میرساند – به قلدری آنلاین، سوء مصرف مواد مخدر یا الکل، یا خیالپردازی خشونتآمیز فکر کنید – یک شکل فاسد بازی است. همچنین فعالیتی که صرفاً تنبلی، ساعتهای صرف تماشای تلویزیون، ترول کردن سایتهای رسانههای اجتماعی یا گشت و گذار در وب است، مشکوک است. این عادتها ممکن است خوشایند باشند، اما برای به چالش کشیدن یا جوانسازی خود کار چندانی انجام نمیدهند.
همچنین در نظر بگیرید که هر عادتی که بیش از حد انجام شود، به زندگی همراهان صمیمی و سایر تعهدات زندگی تجاوز می کند. آیا ساعت های بی شماری که صرف بازی های ویدیویی، خرید آنلاین یا قمار می شود واقعاً استفاده خوبی از زمان است؟
ارتباط بد: “این گونه است که من اجتماعی می شوم.”
بسیاری از مثالهای استفاده شده در بالا، کارهایی هستند که ما به تنهایی انجام میدهیم، شاید روی صفحه کامپیوتر خمیده باشیم. با این حال، بخش قابل توجهی از هر روز در جمع دیگران سپری می شود. موجودات اجتماعی، ما انسانها با هم «ارتباط» و پیوند برقرار میکنیم و از طریق این پیوستن، هویت خود را به عنوان اعضای فعال جامعه تثبیت میکنیم.
جای تعجب نیست که بسیاری از عادات ما منشأ اجتماعی و سیستم های حمایتی دارند. مشروب خوری و سیگار کشیدن، یا اینطور که به مردم می گوییم، کارهایی هستند که ما «اجتماعی» انجام می دهیم. بازی ویدیویی ما نیاز به مشارکت دیگران دارد. ما در شرکتی کار می کنیم که چندین نفر به اندازه ما متعهد به پیشرفت شغلی هستند. اگر سرعتمان را کم کنیم، از ما می گذرند.
اگر مثبتتر بیان شود، بیشتر فعالیتهای مورد علاقه – به خرید، ماهیگیری و سایر ورزشها و سرگرمیها فکر کنید – وقتی در جمع دیگران انجام میشوند، رضایتبخشتر هستند. چالش این است که تصمیم بگیرید کدام فعالیت ها و کدام همراهان تعهدات ارزشمندی هستند. آیا خود فعالیت استفاده خوبی از زمان است؟ آیا همراهان شما به گونه ای به شما اهمیت می دهند که فراتر از این فعالیت باشد؟ آیا آنها شما را به فردی بهتر از آنچه که بدون آنها بودید تبدیل می کنند؟
وقتی برای همراهان ما ارزش زیادی قائل میشویم، باید با هم کار کنیم تا تنظیمات و فعالیتهای مشکلساز را تغییر دهیم. وقتی اهمیت کمتری دارند، باید به تغییر آن همراهان، تنظیمات و فعالیتها فکر کنیم. همانطور که در موارد مناسک، کار و بازی، همنشینی از هر نوع ایده آل نیست. ما خودمان – و دیگران – مدیون هستیم که بهترین زندگی را بسازیم.