هیجانات چگونه تبیین می شوند؟
کبری حسین زاده دانشجوی کارشناسی ارشد مشاوره
رفتاردرمانی دیالکتیکی (DBT) و طرحواره درمانی(ST ) هر دو دارای پسزمینه شناختی- رفتاری هستند و هدفشان کمک به بیمار برای مقابله با اختلال در تنظیم هیجان است اما تفاوتهای عمده ای در اصطلاحات، مدل تبیینی، چگونگی کار کردن با هیجانات و بد تنظیمی هیجانی دارند.
فراگیری مهارتها و مؤلفه ها در DBT
تمرکز اصلی DBT، فراگیری تنظیم هیجانات کاربردی است. با پسزمینه CBT آن، DBT طیف گسترده ای از فنهای درمان شناختی و رفتاری را برای ایجاد و رشد مهارت در تنظیم هیجان طراحی و استفاده میکند. آموزش مهارت در چهار مؤلفه تعبیهشده:
- ذهن آگاهی، مرکز همه مهارتها در DBT است و به معنی تمرین آگاه بودن و حضور در لحظه کنونی، تجربه هیجانات، افکار و یا احساسات خود بدون قضاوت و بدون واکنش به آنها است. مهارتهای ذهن آگاهی به «مهارتهای چه چیز» (مشاهده کردن، توصیف کردن و مشارکت کردن) و «مهارتهای چگونه» (غیر قضاوتی بودن، خود- ذهن آگاهی و کارآمد عمل کردن) تقسیم میشود.
- تنظیم هیجان، آموزش روانی مشروح در یک طیف گسترده از هیجانات ویژه را برای پرورش درک عمیق هیجانات و تنظیم هیجان فراهم می آورد. تنظیم هیجان مهارتهای حل مسئله، چک کردن واقعیت و اقدام مخالف با تمایلات رفتاری مربوط به هیجانات خاص و همچنین مهارتهای کاهش آسیبپذیری عاطفی را آموزش میدهد. این مؤلفه قصد دارد نگاه جدید و تازهای به بیمار در مورد هیجانات بدهد و اجتناب هیجانی و تجربی را کاهش دهد.
- ارتباط مؤثر، چگونگی به دست آوردن ماهرانه اهداف و چگونگی مؤثر عمل کردن با توجه به اهداف، برقراری رابطه و احترام به خود را آموزش میدهد. هدف ضمنی، کاهش اجتناب بین فردی است که کلیدی برای تغییر اجتناب تجربی و عاطفی است.
- تحمل آشفتگی، بر آموزش مهارتهای بقای بحران تمرکز میکند. تحمل آشفتگی پذیرش در موقعیتهایی که قابلتغییر یا اجتناب نیستند را پرورش میدهد. این مؤلفه میخواهد راههای خود- مخرب اجتناب هیجانی را مانند خودآزاری، سوءمصرف مواد یا گیجی و حواسپرتی با برداشتن رفتار پرخطر کاهش دهد.
مفاهیم مرکزی در ST: طرحوارهها، راهبردهای مقابلهای و ذهنیتها
ST بر این عقیده بناشده است که تجربیات آزارنده و ناکامی در نیازهای اساسی دوران کودکی (مانند امنیت، دوست داشتن، توجه، پذیرش و یا خودمختاری و استقلال) در تعامل با فاکتورهای بیولوژیکی و فرهنگی به ایجاد طرحوارههای ناسازگار منجر میشود. طرحوارهها بهعنوان الگوهای سازمانیافته پردازش اطلاعات، افکار، هیجانات، خاطرات و توجهطلبی تعریف میشوند. طرحوارهها تأثیری بسیار شدید بر دیدگاه افراد به خودشان، روابطشان با دیگران و دنیا دارند.
مفهوم مهم دیگر در ST ذهنیتها (modes) هستند. یک ذهنیت ترکیبی از طرحوارههای فعال و راهبردهای مقابلهای است و شرایط و حالت رفتار، شناخت و هیجان جاری را توصیف میکند. یک ذهنیت میتواند سریعاً تغییر کند، درحالیکه یک طرحواره سخت و پایدار است (طرحواره = خصیصه، ذهنیت = حالت).
چگونه DBT نادرستی تنظیم هیجان را مفهومسازی میکند؟
در DBT تکوین کمبود مهارتهای تنظیم هیجان توسط اثر متقابل عوامل بیولوژیکی، یادگیری درزمینه تاریخی و اجتماعی توضیح داده میشود (مدل زیست روان اجتماعی). نشانههایی مانند رفتارهای خود آسیبرسان، جوع عصبی، سوءمصرف مواد و رفتارهای تکانشی بهعنوان راهبردهای مقابله با هیجانات شدید در نظر گرفته میشوند؛ بنابراین، از نخستین اهداف DBT آموزش مهارت به بیماران برای تحمل و تنظیم هیجانات شدید است.
DBT آموزش روانی و ارزش انطباقی هیجانات را فراهم میکند. هیجانات بهعنوان پاسخهای غیرارادی، کوتاه، الگو و پیچیده به محرک درونی و بیرونی رسیدگی میشود.
مدل تنظیم هیجان DBT شامل شش زیرسیستم با تأثیر متقابل بر یکدیگر را شامل میشود:
- عوامل آسیبپذیری هیجانی
- اتفاقات درونی و بیرونی که بهعنوان نشانههای هیجانی بکار میروند. (مانند رویدادهای تلقینی)
- ارزیابی و تفسیر نشانهها
- زمینههای هیجانی پاسخ (شامل پاسخهای فیزیولوژیکی، شناختی، تجربی، انگیزههای عملی یا کنشی)
- کنشها و پاسخهای کلامی و غیرکلامی بیانگر
- تأثیرات بعدی هیجان اولیه، شامل هیجانات ثانویه و تأثیرات بعدی رفتار مشکلآفرین مانند انزوای اجتماعی یا روابط مشکلآفرین با همسالان.
همه مؤلفههای DBT (ذهن آگاهی، تحمل پریشانی، تنظیم هیجان، روابط مؤثر) برای بهبود درک هیجانات خود و دیگران و یادگیری مهارتهای تنظیم هیجانات بکار گرفته میشود. بیماران به آموزش این مهارتها تشویق میشوند. DBT فرض میکند که دانش تخصصی درزمینه هیجانات، مهارتهای بهبودیافته و بهکارگیری مهارتها به تنظیم هیجانات بهتر منجر خواهد شد.
ST چگونه نادرستی تنظیم هیجان را مفهومسازی میکند؟
در ST مشکلات در تنظیم هیجان عمدتاً بهعنوان پیامد تجربیات نامطلوب و ناسازگار اولیه دیده میشوند. تجارب منفی در دوران کودکی به ترس از هیجانات و درنتیجه تلاش برای اجتناب از هیجانات و روابط صمیمی منجر میشود. طرحوارههای ناکارآمد در مورد خود و روابط با دیگران و همچنین در مورد معنای غالبی هیجانات است (مانند: «هیجانات همیشه آسیبزنندهاند.» یا «نشان دادن هیجانات یک ضعف است»). ST فرض میکند که وقتی مشکلات زیربنایی بررسی شوند، تنظیم هیجان بهبود مییابد؛ بنابراین، تنظیم هیجان بهطور مستقیم مانند DBT موردبررسی قرار نمیگیرد و مدل آشکار هیجانی و بدتنظیمی هیجان مانند DBT وجود ندارد. هرچند، بدتنظیمی هیجانی میتواند بهوسیله مدل ذهنیت توضیح داده شود.
در ST مهارتهای تنظیم هیجان با تجربه دلبستگی امن و معتبر سازی نیازها و هیجانات از طریق ویژگیهای خاص رابطه درمانی (بهویژه: «باز والدینی حد و مرزدار» و «مواجهه همدلانه») بهبود مییابد و بودن در مسیر امنیت هدایتشده از طریق فرآیندهای هیجانی با تکنیکهای تجربی (مانند فرآیند تجربه تروما با تصویرسازی ذهنی). علاوه بر این، اجتناب تجربی عمدتاً توسط سبکهای مقابلهای که بهعنوان موانع در دسترس به چالش کشیده میشود، نشان دادهشده و تحقق نیازهای بیمار منجر به تحمل احساسات آزاردهنده میشود. ST فرض میکند که با استفاده از این راهبردها ترس بیمار از هیجانات کاهش مییابد، درحالیکه تمایل به غلبه بر اجتناب تجربی افزایش مییابد.
به عبارت واضحتر، تفاوت اصلی این دو رویکرد این است که DBT مستقیماً بر اکتساب مهارتهای تنظیم هیجان تمرکز میکند، درحالیکه ST بهندرت بررسی تنظیم هیجانی را بهطور مستقیم انجام میدهد.
این نوشته اقتباس از مقاله زیر است؛
Fassbinder, E. Schweiger, U. Martius, D. Brand-de Wilde, O. & Arntz, A. (2016). Emotion Regulation in Schema Therapy and Dialectical Behavior Therapy. J. Frontiers in Psychology. From https:www.ncbi.nlm.nih.gov/pmc/articles/PMC5021701/. (1395/9/01)