الگوی دلبستگی

ممکن است در مورد الگوهای دلبستگی اشتباه کرده باشید.

اگر در مورد الگوهای دلبستگی اطلاع داشته باشید نوع روابطتان تغییر میکند.

یکی از بنیادی ترین مفاهیمی که روی روابط افراد تاثیر می گذارد، الگوهای دلبستگی آنهاست. یک نوزاد زمانی که به دنیا می آید، شروع به شکل دهی الگوی دلبستگی با دنیای اطراف میکند تا احساس امنیت داشته باشد. نحوه ای که از کودک مراقبت می شود و ارتباطی که مراقبان یا والدینش با او دارند باعث می شود کودک یک «مدل کارکرد درونی» شکل دهد که چگونه دیگران به او پاسخ می دهند و او برای پاسخگویی به نیازهایش باید چگونه رفتار کند.

اگر والدین از نظر هیجانی و احساسی در دسترس باشند و با نیازهای کودک هماهنگ باشند، او دلبستگی ایمن شکل میدهد. اما اگر والدین از نظر فیزیکی یا هیجانی غایب باشند،کودک را طرد کنند و یا نسبت به نیازهای او بی تفاوت باشند، کودک الگوی ناایمن دلبستگی را شکل می دهد که حس میکند باید دایما از خودش در برابر دنیا مراقبت کند.

در این شرایط کودک نتیجه میگیرد که بهترین برای برآورده کردن نیازهایش، نیاز نداشتن به هیچ چیزی است. این مساله گاها تا جایی پیش می رود که کودک حتی ارتباط آگاهش را با نیازهایش از دست می دهد. اگر کودک، مراقبی داشته باشد که گاهی نسبت به نیازهای او پاسخگو بوده و گاهی نباشد، کودک ممکن است الگوی دلبستگی اجتنابی/دو سو گرا را پرورش بدهد. در این سبک دلبستگی کودک گیج می شود و نمیتواند نسبت به ایمن بودن خود در دنیا اطمینان حاصل کند.  کودک در این شرایط مجبور می شود دایما به دنبال یک لنگر برای اطمینان بخشیدن به خود بگردد و از این بترسد که مبادا نیازهایش براورده نشود.

همانطور که کودک بزرگ می شود، این الگوهای دلبستگی تبدیل به یک مدل  می شود که افراد با توجه به آنها در روابط خود رفتار میکنند.

انتظارات اشخاص در ارتباطات عاطفیشان با توجه به الگوی دلبستگی کودکی شان شکل می گیرد. رفتارها و دفاعهایی که در نتیجه دینامیک کودکی فرد شکل گرفته اند روی ارتباطات او اثر گذارند.افرادی که در کودکی سبک دلبستگی دوری گزین داشتند به احتمال بیشتری در روابط عاشقانه خود تجربه سبک دلبستگی منفی و مخرب را دارند و کسانی که از نوع دو سو گرا یا اضطرابی بوده اند، سبک دلبستگی آشفته را دنبال میکنند.

بیشتر مردم بعد از دانستن این مطالب کنجکاوند که بدانند کدام سبک دلبستگی را دارند. باید قبل از مطالعه و جستجو در مورد سبکهای دلبستگی و یا انجام تستهای روانشناسی برای دانستن این مطلب آگاه باشیم که گاهی اوقات نمیتوان افراد را در چارچوب یک نوع دلبستگی تعریف کرد. بعبارتی سبک دلبستگی ای که به خود و رابطه مان اختصاص می دهیم در برخی موارد میتواند نادرست باشد.

در ادامه ،تعریف شفافی از سبک دلبستگی منفی و آشفته در روابط عاطفی ارایه می شود که به افراد کمک میکند با درک الگوی این سبکهای دلبستگی، شناخت بهتری از خود داشته باشند. اگر فرد بتواند به خوبی تشخیص دهد که چه نوع سبک دلبستگی دارد، می تواند دفاعهای نادرست خود را شناسایی کند و با اصلاح آنها، تجربه رابطه بهتری داشته باشد.

سبک دلبستگی منفی

وقتی کودکی سبک دلبستگی اجتنابی را تجربه میکند، تمایل به شبه استقلال پیدا میکند. او یاد میگیرد که باید از خودش یا والدینش مراقبت کند. محیط اطرافش در دوران کودکی باعث می شود او با درک هشیار نیازهایش قطع ارتباط کند چرا که در برابر آنها جوابی نمیگیرد و این مساله برای اون دردناک و شرم آور است.

بعنوان بزرگسال، این افراد برای اینکه از خودشان در برابر احساسات دردناک محافظت کنند، رابطه خود را با آنها قطع میکنند. آنها حتی دیگران را برای داشتن نیازهایشان سرزنش میکنند. نتیجه این می شود که این افراد در روابط خود احساس تو خالی بودن و یا بدون هدف بودن دارند. خواسته هایشان باعث می شود آنها احساس شرمساری و یا ناراحتی کنند و بخاطر این خجالت زدگی آنها تمایل ندارند که به خواسته هایشان برسند.

افرادی که سبک دلبستگی منفی دارند تمایل دارند که در رابطه، فاصله بگیرند. آنها ممکن است به دنبال ایزوله شدن و یا در دسترس نبودن از نظر هیجانی باشند. شکایت شرکای آنها این است که این افراد در مواقع لازم در کنارشان حضور ندارند و برای براورده کردن نیازهای آنها تلاش نمیکنند. این اتفاق به این دلیل می افتد که این افراد برای محافظت خود، حفاظی در مقابل نیازهای خود درست کرده اند و همین مساله باعث می شود نتوانند نیازهای دیگران را نیز درک کنند.

افرادی که دلبستگی منفی و اجتنابی دارند، گرایش بیشتری به درون گرایی دارند و اهمیت نزدیک بودن به دیگران و داشتن روابط نزدیک را انکار میکنند.این دسته افراد از نظر روانشناختی دفاع روانی بسیاری دارند و حتی ممکن است هیجانات خود را خاموش کنند. آنها همچنان در درک و شناخت هیجانات و نیازهای خودشان و دیگران به مشکل می خورند.

برخی افراد زدن برچسب دلبستگی اجتنابی را به شریک زندگی خود ساده می دانند در حالیکه تشخیص این الگوها کار آسانی نیست. برای مثال وقتی کسی با این سبک دلبستگی احساس نیاز میکند، به جای اینکه باور داشته باشد این یک عکس العمل طبیعی است، تصور میکند که بیش از حد نیازمند و وابسته دیگران است. علاوه بر این اگر شریک زندگیشان نسبت به آنها ابراز علاقه یا نگرانی کند، تمایل به فاصله گرفتن دارند ولی در همان حال اگر طرد شوند احساس اضطراب میکنند. اگر شریک این افراد، از آنها فاصله بگیرد آنها احساس ناامنی میکنند و شروع به پیگیری میکنند.

نوزادانی که الگوی دلبستگی آنها از نوع اجتنابی است، در عدم حضور والدین واکنش بیرونی خاصی نشان نمی دهند ولی زمانی که ضربان قلب آنها چک می شود درجات زیادی از اضطراب و افزایش ضربان قلب در آنها دیده می شود. به همین شکل این افراد در بزرگسالی نیز در درون خواستار نزدیکی هستند و فاصله ها باعث اضطراب آنها می شود ولی در بیرون تمایل به پنهان کردن این موضوع دارند. آنها در مورد خواسته هایشان از دیگران آگاه نیستند و علاوه بر این می ترسند که به اندازه کافی قوی نباشند تا با اهمیت نداشتن برای دیگران روبرو شوند. بخاطر این تشخیص سبکهای دلبستگی را کار ساده ای نمی دانند.

دلبستگی آشفته

فردی که این نوع سبک دلبستگی را دارد به عنوان تعقیب کننده رابطه شناخته می شود! این افراد احساس میکنند باید تلاش فعالی برای به دست آوردن خواسته هایشان بکنند بنابراین از دید ناظر بیرونی گاهی بعنوان کسانی شناخته می شوند که کنترلگرند، مزاحمند و یا به دیگری می چسبند. چون این دسته از افراد در کودکی نیازهایشان براورده نمی شده و والدین با آنها هماهنگ نبوده اند، احساس ناامنی، حسادت و نگرانی در روابط نزدیکشان دارند. آنها به شریک زندگیشان مانند یک نجات دهنده یا مکمل نگاه میکنند.

کسی که دلبستگی اضطرابی دارد، فرض میکند که به نزدیکی به دیگران علاقه دارد ولی رفتارهایی نشان می دهد که در حقیقت باعث فاصله گرفتن او از اطرافیانش می شود.

آنها در بیشتر مواقع احساس میکنند که به شریکشان علاقه زیادی دارند ولی در واقع تنها از نظر هیجانی بسیار تشنه هستند. رفتارهای آنها که بیشتر از سر ناامیدی و ناامنی است، ترس های درونیشان و فاصله آنها را از افراد بیشتر می کند.

زمانی که شریک زندگیشان به آنها نزدیک می شود تا چیزی را که لازم دارند به آنها بدهد، بصورت ناهشیار او را از خود دور میکنند. آنها متوجه می شوند ظرفیت واقعیشان نسبت به دوست داشته شدن و نزدیکی بسیار کمتر از چیزی است که تصور میکنند چرا که علاقه واقعی و صمیمیت، باورهای بنیادی آنها را نسبت به خودشان به چالش می کشد.بنابراین آنها ممکن است که فکر کنند که امنیت می خواهند ولی در واقع باور دارند که باید در سطوح مشخصی از اضطراب باقی بمانند.

به طور کلی، دلبستگی ناایمن در هر حالتی که باشد، باعث می شود نظرات فرد در مورد خودش، خواسته هایش و میزانی که به توجه و علاقه دیگران نیاز دارد دچار تحریف شود. در واقع، بیشتر افراد یک باور مرکزی در مورد دوست نداشتنی بودن و یا نداشتن قدرت به دست آوردن عشق کافی را داند که باعث می شود دفاع هایی بسازند که این باور را مستحکم کند. اگر افراد سبک دلبستگی خود را بشناسند و رفتارهایی را که در مسیر به دست آوردن خواسته شان قرار دارد شناسایی کنند می تواند سالم تر زندگی کرده و احساس امنیت بیشتری را تجربه کنند. می توان افکار قدیمی را به چالش کشید و از بودن در رابطه امن احساس لذت بیشتری برد و تصویر بهتری از یک خود دوست داشتنی را درونی کرد.

[yasr_visitor_votes readonly="false"]

ارسال دیدگاه

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *