دلبستگی ایمن

دلبستگی، اضطراب و هوش هیجانی

ارتباط بین سبکهای دلبستگی، اضطراب و هوش هیجانی چیست؟

ناامنی به دلایل زیادی در یک رابطه به وجود می آید. این مساله ممکن است به دلیل سبک دلبستگی یکی از طرفین اتفاق بیفتد یا اگر شریک او از نظر هیجانی در دسترس نباشد و یا شریک فرد سواستفاده گر باشد.خوب است که برای پیدا کردن ریشه های اضطراب در رابطه، سبکهای دلبستگی و هوش هیجانی را نیز در نظر بگیریم.

مطابق با نظریه دلبستگی، زمانی که نوزاد در طول مراحل رشد خود از تجربه دایمی همدلی، تشویق، آرام سازی و مراقبت بهره مند می شود احساس دوست داشته شدن می کند. گرفتن همدلی از مراقب باعث می شود که کودک این ویژگی را درونی کند و در بزرگسالی آن را در رابطه عاطفی خود نیز پیاده سازی کند.

برخلاف گروه اول، نوزادی که توجه کافی دریافت نکند و احساس دوست داشته شدن از سمت والدین نگیرد، مکانیسم دفاعی برای خود ایجاد میکند تا از فشار ناشی از این اتفاق کم کند.

این دفاع ها شامل فرافکنی، رهاکردن، خشم کودکی و امثال آنهاست. کودک اعتماد به کسانی که انتظار می رود به او نزدیک باشند ولی در واقع با رفتارهای مختلف به او آسیب روانی یا فیزیکی وارد میکنند را سخت می داند. با رشد کودک، برای او سخت می شود تا به رفتارهای اشتباهش اقرار کند و در صدد جبران آنها برآید. کناره گیری مداوم هنگام مواجهه با احساسات ناخوشایند نیز برای کودکی با سبک دلبستگی ناایمن بسیار عادی است. این خصیصه ها تا زمان بزرگسالی کودک باقی مانده و می توانند روی سطح هوش هیجانی او تاثیر بگذارند.

در یک رابطه صمیمانه، کودکی که تجربه دلبستگی ایمن را داشته، ظرفیت هیجانی ای را از خود نشان می دهد که ناشی از حس قوی از خود، همدلی، از خود گذشتگی و مسئولیت پذیری است. بخاطر دفاعی نبودن و در ارتباط بودن با هیجاناتش، این فرد می تواند به سادگی از احساساتش آگاه باشد و آنها را به زبان بیاورد که به خودتنظیمی کمک کرده و باعث می شود بزرگسالان نیز از او حمایت کنند.

این ویژگی ها در صورتی که همه چیز خوب پیش برود در بزرگسالی نیز تبدیل به نقطه قوت این فرد خواهند شد.

توجه به این نکته مهم است که همه بچه ها در طول رشد خود دوره های بدخلقی و پرخاش به والدین را دارند ولی مساله مهم این است که کودک ایمن، پس از این رفتار منفی صادقانه عذرخواهی میکند و نسبت به والدین احساس همدردی نشان می دهد که همین امر نمایانگر هوش هیجانی اوست.

هرچند که واژه امن به این معنی است که اضطراب و ناامنی وجود ندارد ولی در واقع سبک دلبستگی ایمن به این معنا نیست که فرد همیشه احساس امنیت میکند.سبک دلبستگی ایمن نشان میدهد که فرد به اعتماد بنفس بالایی برای تحمل هیجانات منفی دارد و از سطح خودآگاهی خوبی برخوردار است. اگر چه این سبک زندگی خود اضطراب آور است و اضطراب به فرد حس بدی می دهد ولی این احساس موقتی است و بخاطر وضعیت روانی سالم میتواند سریع از بین برود.

با یک مثال موقعیت را شفاف کنیم:

درنظر بگیرید حمید از سارا عصبانی است. سارا قول داده که محل کارش را سر وقت ترک کند و به خانه برگردد تا به تام در شام پختن، کارهای خانه و مشق بچه ها کمک کند ولی هرروز با سه ساعت تاخیر می آید. بعد از اینکه این کار چندبار تکرار شد، حمید خشم و ناامیدی اش را نسبت به سارا ابراز میکند.

اگر سارا دلبستگی ایمن داشته باشد، با همه ناراحت کنندگی و آزاردهندگی، شروع به بررسی رفتار خود میکند. او درک میکند که بار زیادی که روی شانه حمید افتاده است باعث می شود او شبیه یک انسان خودخواه بنظر برسد و ازینکار شرمنده می شود. با بررسی انعکاس رفتارش متوجه می شود حمید احساس رها شدگی پیدا کرده و از او بخاطر این رفتارش عذرخواهی میکند و همدلی نشان می دهد.

بعد از آن برای جبران رفتارش به هر نحوی که میتواند تلاش میکند و باعث می شود تا مشکل بینشان حل شود. سارا بخاطر رفتار قبلی اش قطعا احساس پشیمانی میکند که باعث می شود مجددا آن را تکرار نکند. بخاطر هیجانات ناخوشایند، سارا به سطح بالاتری از بینش نسبت به خود میرسد و ارتباطش با حمید بهتر می شود.

در مقابل اگر سارا دلبستگی ناایمن داشت:

به یک شخص دفاع کننده تبدیل میشد. اگر حمید از او انتقاد میکرد او جهت پیکان را به سمت خود حمید برمیگرداند. به او میگفت که باید از بهانه گرفتن دست بردارد و از اینکه سارا نان آور خانه است خوشحال باشد.او حمید را به خاطر درآمد کمتر متهم میکرد و حتی برای جلوه کامل نمایش قربانی به اتاقش می رفت.

سارا در این سناریو از ناراحتی ناشی از مسوولیت پذیری و همدلی فرار میکند زیرا که باور دارد او قربانی و حمید مقصر است. او بیشتر از این احساس ناامنی میکند که بتواند با خودش روبرو شود و رفتارش را بسنجد. کمبود خودآگاهی باعث می شود که سارا در ارتباطش هرروز ناموفق تر باشد.

با اینکه دفاعهای روانشناختی همگانی هستند ولی فردی که دلبستگی ایمن دارد بیشتر از دیگران نسبت به آنها آگاهی دارد که به او بینش متفاوتی در مورد واکنشهای هیجانی اش می دهد.

غمگین بودن و در همان زمان داشتن قابلیت تنظیم هیجان و برگشتن به حالت طبیعی یکی از ملاک های هوش هیجانی است. کسانی که هوش هیجانی بالایی دارند مثل دیگران دچار اضطراب می شوند ولی برخلاف بقیه هنوز با هیجاناتشان در ارتباط نزدیکند و سریعا وجودشان را احساس میکنند.

فردی که مکانیسم های دفاعی شدیدی دارد و سبک دلبستگی ناایمن دارد کمتر از این دفاع ها آگاه است. استفاده مداوم از مکانیسمهایی مانند فرافکنی، انکار و نقش قربانی بازی کردن بدون بینش، در اکثر موارد باعث می شود فرد کمتر به ظرفیتهای هیجانی عمیقتر خود مانند پشیمانی، همدلی و مسوولیت پذیری دسترسی داشته باشد. برای مثال در داستان بالا، سارا باور دارد که در این سناریو قربانی است و از تمایل خود به فرافکنی ناآگاه است. دیدگاه سارا بصورت درست و غلط است و متاسفانه این افراد هوش هیجانی پایینتری دارند چرا که از احساسات ناخوشایندشان جدا شده اند.

دلبستگی ایمن یک زندگی بدون اضطراب به همراه ندارد ولی این ناراحتی ارزش نتیجه ای که از آن به دست می آید را دارد. کسی هوش هیجانی بالایی دارد که خودآگاه است، همدلی میکند، مسوولیت پذیر و از نظر هیجانی منعطف است. کسی که به خود بازتاب شخصی می دهد و به دنبال بهترین خودش بودن است، بر لحظات خودخواهی پیروز می شود. انسانی که دوست دارد در رابطه نزدیک با دیگران باشد و از حضور آنها لذت بیشتری ببرد، خطاهای خود را پیدا میکند، آنها را اصلاح کرده و از صمیمیت بیشتر لذت میبرد.

[yasr_visitor_votes readonly="false"]

ارسال دیدگاه

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *